حسام الدین شفیعیان

وبلاگ رسمی و شخصی حسام الدین شفیعیان

حسام الدین شفیعیان

وبلاگ رسمی و شخصی حسام الدین شفیعیان

امام حسین علیه‌السلام-زندگینامه

معاویه با آنکه می‌دانست امام حسین (ع) اگر فرصتی بیابد، علیه او قیام می‌کند و با اینکه او حتی گاهی امام (ع) را تهدید نیز می‌کرد، ولی از اقدام عملی بر ضد آن حضرت پرهیز داشت. پس از مرگ معاویه شرایط تغییر کرد؛ زیرا از سویی یزید به فسق و فجور و بی‌دینی شهرت یافته بود و از انجام هیچ گناهی حتی به صورت علنی پروا نمی‌کرد. او جوانی خام و بی‌تجربه بود و هیچ سابقه‌ای در اسلام نداشت. به همین دلیل، میان صحابه و فرزندان آنان نیز دارای امتیاز و مقبولیتی نبود.
از سوی دیگر گروه زیادی از مردم کوفه برای همراهی امام حسین (ع) اعلام آمادگی کرده بودند. امام (ع) زمینه را برای افشای چهره واقعی بنی‌امیه و یاری دین خدا، فراهم دید و با هدف احیای دین خدا قیام و حرکت خویش را آغاز کرد. آن حضرت در مرحله نخست در صورت امکان در پی تشکیل حکومت اسلامی بود و در غیر این صورت، با شهادت خود و یارانش به تکلیف خود عمل می‌کرد. او در کلمات گوهر بارش، انگیزه‌های قیام خود را بیان فرموده است که آنها را ذکر می‌کنیم.
اول: افشای چهره واقعی بنی‌امیه
«وَ عَلَی الإسلام السَّلامُ إذْ بُلِیَتِ الأُمَّةُ بِراعٍ مِثْلَ یَزیدَ؛ زمانی که امت اسلامی گرفتار زمامداری مثل یزید شود، باید با اسلام خداحافظی کرد».[1]
امام حسین (ع) در اینجا تصریح کرده که با وجود حکومتی که یزید در رأس آن است، دیگر امیدی به بقای دین خدا نمی‌رود. از کلام امام (ع) برداشت می‌شود که باید در برابر این خاندان فاسد قیام کرد، آن هم با افشای چهره واقعی آنها.
دوم: احیای سنت پیامبر(ص)
امام حسین (ع) در نامه‌ای به جمعی از بزرگان بصره، هدف از قیام بر ضد حکومت یزید را احیای سنت پیامبر (ص) بیان می‌فرماید:
«و أنا اَدْعُوکُمْ إلی کتابِ اللهِ و سُنَّةِ نَبِیِّهَِ(ص) فَإنَّ السُّنَّةَ قَدْ أمِیتَتْ؛[2] من شما را به کتاب خدا و سنت پیامبرش فرا می‌خوانم؛ چرا که (این گروه) سنت پیامبر (ص) را از بین برده‌اند».
سوم: مبارزه با بدعت‌ها
امام (ع) در همان نامه‌ای که به بزرگان بصره نوشته بود، فرموده است:
«وَ اِنَّ البِدْعَةَ قَدْ اُحْییَتْ؛ این گروه بدعت (در دین) را احیا کردند».
معاویه برای پیشبرد اهداف خویش و تحکیم پایه‌های مقام خود که سخت به آن علاقه داشت، در احکام اسلامی و دین هم بدعت‌هایی پدید آورد که مهم‌ترین آنها انحراف خلافت از مسیر صحیح خود و تبدیل آن به سلطنت استبدادی و موروثی به ویژه انتخاب فرزند آلوده و ناصالحش برای ولایتعهدی بود.[3]
یکی دیگر از بدعت‌ها، چگونگی مصرف بیت‌المال بود؛ زیرا در دوران معاویه، بیت المال به عنوان ثروت شخصی او و دودمانش در آمد و کسی نمی‌توانست درباره بیت المال از او بازخواست کند. بدعت دیگر، جواز ازدواج با دو خواهر در یک زمان بود و صدها بدعت دیگر که شمارش همه آنها در این مقاله نمی‌گنجد.[4]
چهارم: مبارزه با فساد آشکار
پنجم: احیای حدود الهی
ششم: مبارزه با اتلاف کنندگان اموال فقیران
امام حسین (ع) در مسیر کربلا، با فرزدق ملاقات می‌کند و از خلاف‌کاری‌های حاکمان شام و قیام برای نصرت دین خدا سخن می‌گوید و می‌فرماید:
«یا فَرَزْدَقُ إنَّ هوُلاءِ قومٌ لَزِمُوا طاعَةَ الشَّیطانِ، و تَرَکوُا طاعَةَ الرَّحْمانِ، و أظْهروُا الفسادَ فی الأرضِ، وَ أبْطِلُوا الحُدُودَ، وَ شَرِبُوا الخُمُورَ، وَ اسْتَأثَروُا فی‌أموالِ الْفُقَراءِ و المَساکینَ، وَ أنَا أولی مَنْ قام بِنُصرَةِ دین الله، وَإعزازِ شَرعِهِ، و الجَهادِ فی‌سَبیلِهِ لِتَکُونَ کَلِمَةُ اللهِ هِیَ العُلیا؛[5] ای فرزدق! اینان گروهی هستند که پیروی شیطان را پذیرفتند و اطاعت خدای رحمان را رها کردند و در زمین فساد را آشکارا ساختند، و حدود الهی را از میان بردند، و باده‌ها نوشیدند، و دارایی‌های فقیران و بیچارگان را ویژه خود ساختند، و من از هر کس به یاری دین خدا و سربلندی آیینش و جهاد در راهش سزاوارترم، تا آیین خدا پیروز و برتر باشد».
هفتم: عمل به حق و مبارزه با باطل
آن حضرت در خطبه‌ای دیگر که در مسیر کربلا در جمع لشکریان حرّ ایراد کرد، فرمود:
«ألاتَرَوْنَ إلی الحَقِّ لا یُعْمَلُ به، و إلی الباطِلِ لا یُتَناهی عنه لِیَرْغَبَ المُؤمِنُ فی لِقاءِ رَبِّهِ حَقَّاً حَقّاً؛[6] آیا نمی‌بینید به حق عمل و از باطل جلوگیری نمی‌شود. در چنین شرایطی بر مؤمن لازم است که به دیدار پروردگارش راغب باشد».
امام (ع) با این کلمات هم هدف خویش را از قیام و حرکتش بیان می‌کند و هم آمادگی خویش را برای شهادت در راه مبارزه با باطل و احیای دین خدا اعلام می‌دارد.

     

هشتم: احیای حق
محدث معروف دینوری نقل کرده است: هنگامی که امام از بطن الرّمه حرکت کرد، با عبدالله بن مطیع که از عراق می‌آمد، مواجه شد. وی به امام (ع) عرض کرد: پدر و مادرم فدای تو ای پسر رسول خدا! چه چیز باعث شد که تو از حرم خدا و حرم جدّت بیرون بیایی؟ امام (ع) فرمود:
«إِنَّ أَهْلَ الکُوفَةِ کَتَبُوا إِلیَّ یَسْألُونَنِی أَن أقْدِمَ علیهم لما رَجَوْا مِن اِحْیاءِ مَعالِمِ الحَقِّ؛[7] مردم کوفه نامه نوشتند و از من خواستند که به سوی آنان بروم، بدان امید که (با قیام علیه بنی‌امیه) نشانه‌های حق زنده شود».
نهم:  اصلاح امت پیامبر(ص)
دهم: بر پایی امر به معروف و نهی از منکر
شاید بتوان صریح‌ترین و رساترین تعبیر امام (ع) در تبیین انگیزه اصلی قیامش را جمله‌ای دانست که در وصیت‌نامه آن حضرت به برادرش محمد حنفیه آمده است:
«وَ إِنَّما خَرَجْتُ لِطَلَبِ الإِصْلاح فی أمَّةِ جَدِّی، أرِیدُ أَن آمُرَ بالمعروفِ و أنهی عن المنکر؛[8] من فقط برای اصلاح در امت جدم به پا خاستم، می‌خواهم امر به معروف و نهی از منکر کنم».
حضرت سید الشهداء (ع) بعد از هلاکت معاویه، زمانی که از سوی والی مدینه به بیعت با یزید فراخوانده شد، به شدت برآشفت و آن را مردود شمرد و شبانگاه به سوی قبر پیامبر (ص) رفت و در نیایش با خداوند چنین عرضه داشت:
«اللّهُمَّ هذا قَبْرُ نَبیِّکَ محمد(ص) و أنَا ابْنُ بِنْتِ نَبیِّکَ و قَدْ حَضَرَنیِ من الأَمرِ ما قَد عَلِمْتَ، اللهم إِنی أحِبُّ المعروف و أنْکِرُ المُنْکِرَ؛[9] خداوندا! این قبر پیامبر تو محمد (ص) است و من هم فرزند دختر اویم. از آنچه برای من پیش آمده، تو آگاهی. خداوندا! من معروف را دوست دارم و از منکر بیزارم».
آن حضرت خطبه‌ای دیگر دارد که به گفته برخی علما، این خطبه در منا ایراد شده است. در این خطبه امام (ع) ثمره امر به معروف و نهی از منکر را چنین بیان می‌فرماید:
«فَبَدَأَ اللهُ بالأمرِ بالمعروفِ و النَّهیِ عن المنکرِ فریضةً منه لِعِلْمِهِ بأَنّها إذا أُدّیَتْ و أُقِیمَتْ استقامتٍ الفرائِضُ کُلُّها هَیَّنُها و  صَعْبُها و ذلک أنَّ الأمرَ بالمعروف و النَّهی عن المنکر دعاءٌ إلی الإسلام مع رَدِّ المظالِم و مُخالَفَةِ الظالم و قِسْمَةِ الْفَیْیءِ و الغنائم و أخْذِ الصدقاتِ من مواضِعها وَ وضْعِها فی حَقِّها؛[10] خدا از امر به معروف و نهی از منکر به عنوان تکلیف واجبی از سوی خود، آغاز کرده است؛ زیرا می‌دانست که اگر این دو فریضه ادا و برپا شود، همه فرایض از آسان و دشوار، برپا شوند و این از آن رو است که امر به معروف و نهی از منکر دعوت به اسلام است و توأم است با ردّ مظالم، مخالفت با ظالم، تقسیم بیت المال و غنایم، گرفتن زکات از جای خود و صرف آن در موردی که شایسته آن است».
یازدهم: مبارزه با کسانی که حرام خدا را حلال شمرده‌اند.
دوازدهم: مبارزه با پیمان شکنان
سیزدهم: مبارزه با ظلم و ستم
چهاردهم: مبارزه با مخالفان سنت پیامبر (ص)
بر اساس نقل مورخان، آن گاه که حر مانع حرکت امام شد، امام (ع) نامه‌ای به بزرگان کوفه نوشت و تمام موارد چهارگانه را در این نامه بیان فرمود:
«فَقَدْ عَلِمْتُمْ أنَّ رَسُولَ اللهِ(ص) قد قال فی حَیاتِهِ، مَن رَأیَ سُلْطاناً جائراً  مُسْتَحِلَّا لِِحُرُمِ اللهِ...، ناکِثاً لِعَهْدِ اللهِ، مخالفاً لِسُنَّةِ اللهِ، یَعْمَلُ فی‌عبادِ اللهِ بالإثْمِ وَ العُدْوانِ، ثُمَّ لم یُغَیِّرْ بِفِعْلٍ و لا قولٍ، کان حَقیقاً علی اللهِ أنْ یُدْخِلَهُ مَدْخَلَهُ؛[11] می‌دانید که پیامبر خدا (ص) در زمان حیاتش فرمود: هر کس سلطان ستمگری را ببیند که حرام خدا را حلال شمرده و پیمان خدا را شکسته، با سنت پیامبر (ص) مخالفت ورزیده و در میان بندگان خدا به ظلم و ستم رفتار کرده، ولی با او به مبارزه عملی و گفتاری برنخیزد، سزاوار است که خداوند او را به جایگاه آن سلطان ستمگر (جهنم) وارد کند».
 حضرت سیدالشهداء(ع) با این سخنان ضمن یادآوری وظایف همه قشرهای مردم، خصوصاً بزرگان کوفه، عزمِ جزمِ خویش را برای اصلاح امور و مبارزه کامل با خودکامگان و ستمگران بنی‌امیه اعلام می‌دارد و این مبارزه را مشروط به حمایت آنها هم نمی‌کند.
پانزدهم: آشکارکردن نشانه‌های دین خدا
شانزدهم: مورد عمل قرار گرفتن احکام الهی
امام حسین(ع) در خطبه‌ای با صراحت هدف از تلاش و تکاپوی خویش را چنین بیان می‌کند:
«اللهم إِنَّکَ تَعْلَمُ إِنَّهُ لَمْ یَکُنْ مِنَّا تَنافُساً فی سُلطانٍ، و لا التِماساً مِنْ فُضُولِ الحُطامِ، وَ لکِنْ لِنَرَیَ المَعالِمَ مِنْ دِینِکَ، و نُظْهِرَ الإصْلاحَ فی بِلادِکَ و یَأمَنَ الْمَظْلوُمُونَ مِنْ عِبادِکَ، وَ یَعْمَلَ بِفَرائِضِِکَ و سُنَّتِکَ وَ أحْکامِکَ[12] خداوندا! تو می‌دانی که آنچه از ما (در راه بسیج مردم) سر زده است، برای رقابت در امر زمامداری و یا به چنگ آوردن ثروت و مال نبوده، بلکه هدف ما آن است که نشانه‌های دین تو را آشکار سازیم و اصلاح و درستی را در همه بلاد آشکار کنیم تا بندگان مظلومت آسوده باشند و به فرایض و سنت‌ها و احکامت عمل شود».
هفدهم: تشکیل حکومت اسلامی
آن حضرت در خطبه‌ای که پس از نماز عصر در جمع لشکریان حرّ خواند، فرمود:
«أَیُّهَا النَّاسُ أنَا ابْنُ بِنْتِ رَسُولِ اللهِ(ص) و نَحْنُ أولی بِوِلایَةِ هذِهِ الأمُورِ عَلَیْکُمْ مِنْ هؤلاء المُدَّعِینَ ما لیْسَ لَهُمْ[13] ای مردم! من فرزند دختر رسول خدایم و ما به ولایت این امور بر شما از این مدعیان دروغین سزاوارتریم».
امام(ع) همچنین در نامه‌ای که هنگام اعزام مسلم(ع) خطاب به او مرقوم می‌دارد، بار دیگر بر بسیج نیروها و آماده‌سازی مردم تأکید می‌ورزد. در این نامه می‌خوانیم:
«وَ ادْعُ النّاسَ إِلی طأعَتی، و اُخذُلْهُم عَنْ آل أبی‌سُفیانَ، فَإنْ رَأَیْتَ الناسَ مُجْتَمِعینَ عَلی بَیْعَتی فَعَجِّلْ لی بالخَبْرِ، حَتّی أعْمَلَ علی حَسَبِ ذلک إِن شاءَ اللهِ تعالی[14] (چون به کوفه رسیدی) مردم را به پیروی از من دعوت کن و آنان را از حمایت آل ابی‌سفیان بازدار. اگر مردم متّفقاً بیعت کردند، مرا با خبر ساز تا برابر آن عمل کنم».
پراکنده ساختن مردم از حمایت خاندان ابوسفیان و فراخوانی مردم به اطاعت امام و یکپارچه کردن آنان برای بیعت و همراهی، همه نشان از تهیه ساز وکارهای مناسب برای تشکیل حکومت دارد.
به هر حال، با توجه به شواهد تاریخی ـ که بخشی از آن گذشت ـ یکی از اهداف قیام سالار شهیدان، تشکیل حکومت اسلامی و در واقع بازگرداندن خلافت به جایگاه اصلی خویش بود تا در پناه، آن عدل و داد گسترش یابد و حق احیا و باطل و پلیدی نابود شود.
آنچه بیان داشتم، شاید تمام اهداف نباشد. از این رو، شایسته است که دیگر پژوهشگران هم به بررسی این موضوع بپردازند.
پی‌نوشت‌ها
[1]. بحارالأنوار، ج44، ص326؛ فتوح ابن اعثم، ج5، ص27.
[2]. تاریخ طبری، ج5، ص357؛ بحارالأنوار، ج44، ص340.
[3]. پیام امیرمؤمنان، ج3، ص250.
[4]. الغدیر، ج11، ص71 به بعد.
[5]. تذکرة الخواص، ص217، 218؛ موسوعة کلمات الامام الحسین (ع) ، ص408.
[6]. تاریخ طبری، ج5، ص404؛ بحارالأنوار، ج44، ص381.
[7]. اخبار الطوال دینوری، ص245.
[8]. فتوح ابن اعثم، ج5، ص21؛ بحارالانوار، ج44، ص329.
[9]. بحارالانوار، ج44، ص328.
[10]. فرهنگ جامع سخنان امام حسین، ص309.
[11]. بحارالأنوار، ج44، ص381؛ مقتل الحسین، خوارزمی، ج1، ص234.
[12]. تحف العقول، ص239؛ بحار، ج97، ص79.
[13]. فتوح ابن اعثم، ج5، ص78.
[14]. مقتل الحسین خوارزمی، ج1، ص196؛ فتوح ابن اعثم، ج5، ص31.


امام حسین علیه‌السلام-زندگینامه

از آن پس، کربلا کانون الهام و عاشورا سرچشمه قیام و آزادگی شد و شهادت مظلومانه امام حسین (ع) سبب زنده شدن اسلام و بیدار شدن وجدان‌های خفته گردید.

به همین دلیل ماه محرم با حادثه عاشورا عجین شد و فرا رسیدن آن، دل‌ها را پر از غم می‌سازد و پیروان و شیفتگان سرور و سالار شهیدان (ع) از اول محرم، با سیاه پوش کردن محافل و مجالس، به یاد آن امام شهید (ع) و یاران باوفایش، به عزاداری می‌پردازند.

قیام حضرت امام حسین (ع) از روز امتناع از بیعت با یزید تا روز عاشورا، ۱۷۵ روز به طول انجامید که شامل ۱۲ روز در مدینه، ۴ ماه و ۱۰ روز در مکه، ۲۳ روز در بین راه مکه تا کربلا و ۸ روز در کربلا از ۲ تا ۱۰ محرم است.

******

انس با قرآن، اخلاص و توجه به رضایت الهی، اخلاق کریمانه همراه با گذشت، تواضع و فروتنى، سخاوت و ‏احسان، امر به معروف و نهی از منکر، ایثار، توکّل، توجه به عبادت و حق تلاوت قرآن، حق‏گویى، حضور در محضر الهى، ذکر، خوف و خشیت الهى، صبر و تسلیم و رضا، عزت‏ طلبى و ذلّت ستیزى را می‌توان از بارزترین نکات و صفات قابل توجه در حرکت و قیام امام حسین (ع) به عنوان انسانی قرآنى برشمرد.

******

امام حسین (ع) در طول سفر خود به کربلا، خدا را تنها تکیه گاه مى‏‌داند، در دومین سخنرانى در روز عاشورا پس از آن‏ که هر دو سپاه آماده‏ نبرد شدند، خطاب به سربازان عمر سعد فرمود: «سخن مرا بشنوید و عجله نکنید ... بى تردید، سرور من آن خدایى است که قرآن را فرو فرستاده و همواره دوستدار شایستگان است.»

آن حضرت (ع) در عین صلابت و قاطعیت، رئوف، و در عین تهجّد شبانگاهى، در روز، چون شیر بر دشمنان مى‎‏غرّد، از یک سو بر جهاد و شهادت، شجاعت، هجرت و امر به معروف و نهى از منکر به عنوان عناصر کلیدى حضور مؤثر در جامعه تأکید مى‏‌کند و از دیگر سو، مؤمنانى را مى‌‏ستاید که شب‌ها به نجواى با معبود می ‏پردازند.
امام حسین (ع) انس ویژه‏اى با نماز داشت. از برادرش حضرت ابوالفضل العباس (ع) خواست یک شب از امویان مهلت بگیرد تا در آن شب به دعا، نماز، تلاوت قرآن و استغفار و راز و نیاز با خدا بپردازد.
«اِرْجَعْ اِلَیْهِمْ فَاِنِ اسْتَطَعْتَ اَنْ تُوَخِّرَهُمْ اِلى غُدْوَه وَ تَدْفَعَهُمْ عَنَّا الْعَشِیَّهَ لَعَلَّنا نُصَلِّىَ لِرَبِّنَا اللَّیْلَهَ وَ نَدْعُوهُ وَ نَسْتَغْفِرُهُ، فَهُوَ یَعْلَمُ اَنِّی قَد کُنْتُ اُحِبُّ الصَّلاهَ لَهُ وَ تِلاوَهَ کِتابِهِ وَ کَثْرَهَ الدُّعاءِ وَ الاِسْتِغْفارِ.»
«به نزد آنان بازگرد، و چنانچه توانستى تا فردا را از آن‌ها مهلت بگیر و آن‌ها را امشب از ما دفع نما، که ما امشب برای پروردگارمان نماز بگزاریم، و او را بخوانیم، و از او طلب آمرزش نماییم، زیرا خدای تعالی می‌داند که من همیشه نماز، تلاوت کتابش (قرآن)، راز و نیاز و دعای بسیار و استغفار را دوست می‌دارم.»
صبحگاه عاشورا یاران خویش را چنین به صبر فرا مى‏‎خواند که: «اى کریم زادگان! صبورى کنید، زیرا مرگ چونان پلى است که شما را از سختى‎ها و آسیب‏‌ها عبور داده و به بهشت‏ هاى پهناور و نعمت‏هاى جاودانه مى‌رساند ...»
در ظهر عاشورا نیز که تنور جنگ به شدت گرم شده بود، به شخصى که وقت نماز را به ایشان یادآورى کرد، فرمود: «نماز را به یادمان آوردى، خدا تو را از نمازگران قرار دهد، بلکه اکنون وقت آن است، از دشمنان بخواهید که دست از جنگ بشویند تا نمازمان را بخوانیم.» و چون آنان حاضر به این امر نشدند، سعید بن عبداللَّه حنفى و زهیر بن قین، پاسدارى از جان امام (ع) برای اقامه نماز را بر عهده گرفتند و در این راه شهید شدند.
امام حسین (ع) هم با اقامه این نماز در میدان نبرد روز عاشورا، اهمیت عبادت و بندگی خدا را برای همیشه تاریخ به نمایش گذاشت و ثبت کرد.
عصر عاشورا هم در قتلگاه و عروجگاه کربلا، در نیایشى عاشقانه با تن و بازوى زخمدار چنین فرمود که: «بر قضا و حکم تو صبر مى‏‎کنم، اى خداى من، جز تو خدایى نیست. اى فریادرس فریادگران!»
امام (ع) در روز عاشورا در مقابل سپاه دشمن فریاد بر آورد که: «آگاه باشید که زنازاده پسر زنازاده (ابن زیاد) مرا بین دو چیز مخیّر ساخته؛ یا شمشیر کشیده آماده جنگ شوم و یا لباس ذلّت بپوشم و با یزید بیعت نمایم ولى ذلت از ما بسیار دور است (هَیهَاتَ مِنَّا الذِّلَّة)».
آن حضرت (ع) در روز عاشورا بعد از شهادت اصحاب، سر مبارک خود را به آسمان بلند کرد و فرمود: «الَّلهُمَّ اِنّک تَرى‏ ما یُصْنَعُ بولد نبیّک» (خدایا تو شاهدى که با پسر پیغمبر تو چه مى‏‎کنند؟)، همچنان که پس از شهادت طفل شیرخوار خود حضرت علی اصغر (ع)، دست مبارک خود را زیر گلوى او گرفت، وقتى که دستش پر از خون شد، آن را به طرف آسمان پاشید و فرمود: «آن ‏چه که این مصیبت را بر من آسان مى‏ کند، این است که این مصایب در محضر خدا و منظر او واقع مى ‏شود.»
سیره‏ ارجمند سیدالشهدا (ع) را در قرآن باید نگریست تا به حقیقت آن یا شمه‎‏اى از حقیقتش دست یافت.
آن حضرت (ع) نه تنها شاگرد مکتب قرآن که عِدْل و شریک قرآن است، از این‏ روست که در فرازى از زیارتنامه‏ شریف آن امام و سرور آزادگان مى‏‎خوانیم: «السَّلامُ عَلَیکَ یا شریکَ القُران» (سلام بر تو اى شریک قرآن).
اُنس اباعبدالله الحسین (ع) با قرآن به دوران حیات جسمى محدود نمى شود بلکه بعد از شهادت نیز ادامه دارد: منهال بن عمرو می‌گوید:، چون سر مطهّر امام علیه السلام را به دمشق آورده و بر نى حمل مى‏ کردند، من پیش روى او بودم. شخصى سوره‏ کهف را مى‏ خواند تا رسید به آیه‏ شریفه‏ «أَمْ حَسِبْتَ أَنَّ أَصْحَابَ الْکَهْفِ وَ الرَّقِیمِ کَانُوا مِنْ آیَاتِنَا عَجَبًا» «آیا پنداشتى که داستان اصحاب کهف و رقیم از آیات شگفت ماست؟!» (آیه ۱۰)، به خدا سوگند ناگاه آن سر مطهر به سخن آمد و با زبان فصیح فرمود: «شگفت‏ تر از اصحاب کهف، واقعه‏ شهادت و بردن من بر نى است.»

امام حسین علیه‌السلام-زندگینامه

یاران شهادت طلب و با وفای سیدالشهدا (ع) بویژه حضرت باب الحوائج قمر بنی هاشم ابوالفضل العباس (ع) نمونه بارز آگاهی، ایمان، شجاعت و فداکاری بودند که در رکاب آن حضرت (ع) به فیض شهادت رسیدند. جمعی از بنی هاشم بودند. جمعی از مدینه با آن حضرت (ع) آمده بودند، برخی در مکه و در طول راه به ایشان پیوستند. برخی هم از کوفه توانستند به جمع آن حماسه سازان شهید بپیوندند. کسانی هم در راه نهضت حسینی، پیش از عاشورا شهید شدند (مانند مسلم بن عقیل، هانی بن عروة و قِیس بن مُسَهَّر صیداوی) که آنان نیز جزو اصحاب امام حسین (ع) به شمار می‌آیند.
دشمنان خدا پس از شهادت جانگداز و حماسه آفرین اباعبدالله الحسین (ع)، سر مقدس آن حضرت (ع) و جمعی از یاران ایشان را از بدن ها جدا کردند و بر بالای نیزه زدند و اهل بیت و فرزندان داغدیده آنان را همراه با حضرت امام سجاد (ع) و حضرت زینب کبری (س) به اسارت کوفه و شام بردند، در حالی که شهرها را چراغانی و آذین بندی می کردند و در این راه، مصائب بسیاری بر این عزیزان به عنوان فرزندان و جگرگوشه های رسول خدا (ص) وارد شد.
پس از پایان ماجرای عاشورای سال ۶۱ هجری قمری و شهادت سید و سالار شهیدان (ع) و یاران باوفای آن حضرت، عمر بن سعد فرمانده سپاهیان عبیدالها بن زیاد، در روز یازدهم محرم، اجساد کشته‌های سپاه خویش را شناسایی و گردآوری و آنان را دفن کرد و در حالی که بدن‌های مطهر و قطعه قطعه شهدای اهل بیت (ع) همراه با پیکرمقدس امام حسین (ع) و سایر شهیدان و یارانشان، به صورت بسیار جگر خراشی بر زمین مانده بود، کربلا را به قصد کوفه ترک کرد، حال آنکه کسی جرأت نمی‌کرد این اجساد پاک را دفن کند.
پیکر‌های مطهر شهدای کربلا، سه روز بر روی زمین ماند تا این که در پایان روز دوازدهم (شب سیزدهم) محرم، زنان قبیله بنی اسد (نام تیره‏ای از قبایل عرب، از فرزندان اسد بن خزیمه بن مدرکه) که در غاضریه در نزدیکی کربلا چادر زده و سکونت داشتند و از کشته شدن امام حسین (ع) و یارانش به دست سپاه حکومتی امویان مطلع گردیده بودند، ضمن گذر بر میدان جنگ و دیدن اجساد شهداء، تحت تأثیر قرار گرفته، مردان خود را خبر و مورد شماتت قرار داده و آنان را به انجام دفن این عزیزان ترغیب نمودند.
بهرحال گروهی از مردان قبیله بنی اسد برای خاکسپاری شهدا، وارد زمین کربلا شدند، ولی چون بدن‌ها پاره پاره بود، آنها را نمی‌شناختند و در حالت تحیر و تردید قرار گرفتند که در این هنگام حضرت امام سجاد (ع)، به صورت ناشناس و از راه اعجاز، از کوفه و زندان ابن زیاد به کربلا آمد و ضمن حضور در جمع آنان، پیکر‌های مطهر شهدا را معرفی و با کمک بنی اسد دفن کردند.
امام علی ابن الحسین (ع) پس از معرفی و اقامه نماز بر پیکر نورانی شهدا، به گودال قتلگاه رفت، با پیکر پاک پدر (ع) معانقه فرمود، صورت به رگ‌های بریده اش نهاد و گریه‌های زیادی کرد. بر بدن مطهرش نماز گذارد، آنگاه چند قدم عقب تر، کمی از خاک‌ها را با دست خود کنار زد، قبر و لحدی حاضر و آماده و صندوقی شکافته نمایان شد، حضرت (ع) دستان خود را زیر پیکر پدر شهیدش حضرت سیدالشهداء (ع) گشود و فرمود: «بسم الله و بالله و على ملّة رسول الله، صدق الله و رسوله، ماشاء و لا حول و لا قوة إلاّ بالله العظیم». سپس به تنهایی و بی آنکه بنی اسد در این کار همراهی اش کنند، پیکر مطهر را وارد قبر کرد و به آنان فرمود: «همراه من کسی هست که یاری می‌کند.» آن گاه پیکر پاک امام حسین (ع) را در قبر نهاد، سپس صورت بر آن رگ‌های بریده گذاشت و فرمود: «خوشا سرزمینی که پیکر پاک تو را در بر گرفت! دنیا پس از تو تاریک است و آخرت با فروغ جمالت روشن است. اما شبِ بیداری و غم است و اندوهگین همیشگی، تا آنکه خداوند برای خاندان تو سرای آخرت را برگزیند که تو در آنی. سلام و رحمت و برکات الهی بر تو باد از من،‌ای فرزند رسول خدا» و بعد از هموار کردن قبر شریف، بر روی آن نوشت: «هذا قبر الحسین بن علی بن ابی طالب الّذی قتلوه عطشاناً غریباً»؛ این قبر حسین بن علی بن ابی طالب است که او را با لب تشنه و غریبانه شهید کردند. "
آن گاه به طرف پیکر مطهر عمویش؛ حضرت قمر بنی هاشم، عباس بن علی (ع) در نزدیکی نهر علقمه و شریعه فرات (در راه غاضریّه، همان محلی که به شهادت رسید و اکنون قبر مقدس اوست.) رفت و او را در همان حال دید که فرشتگان آسمان‌ها را دهشت زده و حوریان بهشتی را گریان ساخته بود. خود را روی بدن مقدس او انداخت و رگ‌های بریده‌اش را می‌بوسید و می‌فرمود: " پس از تو خاک بر سر دنیا!‌ای قمر بنی‌هاشم! از من سلام بر تو باد،‌ای شهید خدایی! رحمت و برکات الهی بر تو باد! " برای او نیز، قبری گشود و به تنهایی، آن بزرگوار را نیز وارد قبر کرد، همان گونه که برای پدرش کرد و به بنی اسد فرمود: با من کسانی اند که یاری ام می‌کنند.
برای بنی اسد مجالی گذاشت تا در دفن شهدای دیگر مشارکت کنند، دو جا برای آنان تعیین کرد و فرمود: دو گودال حفر نمایند، در اوّلی شهدای بنی هاشم و در دیگری اصحاب را قرار دادند.
حضرت علی اکبر (ع) را نیز پایین پای حضرت امام حسین (ع) به خاک سپردند، بنابراین نزدیک‌ترین شهیدان به حضرت امام حسین (ع)، فرزندش علی اکبر (ع) در پایین پای آن بزرگوار است.
همین طور بقیه شهدای کربلا را پائین پای حضرت امام حسین (ع) دفن نمودند. اما پیکر پاک حر بن یزید ریاحی را (به درخواست مادرش) به قبیله‌اش، جایی که هم اینک قبر اوست، بردند.
ابن شهر آشوب و مسعودی می‌گویند: برای بسیاری از آن‌ها قبر‌های آماده یافتند و مرغان سفیدی بر گرد آنان دیدند.


امام حسین علیه‌السلام-زندگینامه


حضرت امام حسین بن علی (ع) از محور‌های وحدت و چهره‌های برجسته و شاخص شیعه و همواره یکی از معترضین سرسخت نسبت به سیاست‌ها و ظلم‌های امویان (حکومتی که از سال ۴۱ هجری با معاویه اولین خلیفه اموی شروع می‌شود و تا سال ۱۳۲ هجری ادامه می‌یابد) بود که حاکمان اموی از نفوذ شخصیت او بیم داشتند.


حضرت اباعبدالله الحسین (ع) از اینکه معاویه به ناحق بر اریکه حکومت اسلام تکیه زده و سخت مشغول تخریب اساس جامعه و قوانین اسلامى و الهی است، به سختى رنج می برد ولى به دلیل شرایط موجود و مانند برادرش امام حسن (ع)، امکان حرکت و ایجاد جنبش و قدرتی برای مقابله با او را نداشت.
در تمام طول مدتى که معاویه براى ولایتعهدى فرزندش یزید از مردم بیعت می گرفت، امام حسین (ع) به شدت با اومخالفت کرد و تن به بیعت یزید نداد و ولیعهدى او را نپذیرفت و البته معاویه هم در اصرارى برای این موضوع به امام (ع) نکرد.
با مرگ معاویه در سال ۶۰ هجری، یزید هم به ناحق بر مسند حکومت اسلامى نشست و خود را امیرالمؤمنین خواند، و به والی مدینه نوشت که از امام حسین (ع) به نفع او بیعت بگیرد (و اگر مخالفت کرد، او را به شهادت برساند)، اما سیدالشهداء (ع) که فساد یزید و بی لیاقتی او را می‌دانست، از بیعت امتناع کرد و برای نجات اسلام از سلطه یزید که به زوال و محو دین می‌انجامید، راه مبارزه را در پیش گرفت.
دوران خلافت یزید که فردى فاسد و شرابخوار بود، به دلیل شخصیت وی و اتفاقاتی مانند فاجعه کربلا و شورش مردم مدینه در واقعه حره که در آن رخ می دهد، از بدترین دوران تاریخ سیاسی اسلام محسوب می شود که با خونریزی، فساد و انحراف کامل از دین و سنت پیامبر اسلام (ص) همراه بود.
بنابراین آن حضرت (ع)، شبانه و مخفىانه از مدینه به سوى مکه هجرت کرد. این خبر در بین مردم مکه و مدینه منتشر شد و به کوفه هم رسید. کوفیان از امام حسین (ع) که در مکه به سر می برد دعوت کردند تا به سوى آنان بیاید و و زمامدار امورشان باشد. آن حضرت (ع) در پی نامه نگاری‌ها و دعوت کوفیان و شیعیان عراق، ابتدا مسلم بن عقیل (ع) پسر عموى خویش را برای بررسی اوضاع به کوفه فرستاد و نامه‌هایی برای شیعیان کوفه و بصره نوشت. با ورود مسلم بن عقیل (ع) به کوفه، مورد استقبال گرم و بی سابقه اى قرار گرفت و هزاران نفر به عنوان نایب و سفیر امام (ع) با وی بیعت کردند. او هم در نامه اى این مسائل را به محضر امام حسین (ع) نوشت.
امام حسین (ع) با دریافت پاسخ کوفیان در بیعت با مسلم بن عقیل، هر چند کوفیان را از زمان حکومت پدر و برادر خود به خوبى می شناخت و می دانست گفته ها و بیعتشان با مسلم (ع) قابل اعتماد نیست اما براى اتمام حجت و اجراى امر پروردگار، به سوى کوفه رهسپار شد.
حضرت سیدالشهداء (ع) تا روز هشتم ذی الحجه سال ۶۰ هجری قمری یعنى روزى که مردم مکه عازم رفتن به منى بودند، در مکه ماند و در چنین روزى با اهل بیت و یاران خود، از مکه به طرف عراق حرکت کرد، اما پیمان شکنی کوفیان و شهادت مسلم بن عقیل (ع)، اوضاع عراق را نامطلوب ساخت.
یزید که از حرکت مسلم به سوى کوفه و بیعت کوفیان با او آگاه شده بود، عبیداله بن زیاد را که از پلیدترین یاران یزید و طرفداران جنایتکار، حیله گر و بى رحم حکومت بنى امیه بود، به کوفه فرستاد. ابن زیاد از ضعف ایمان، دورویى و ترس مردم کوفه استفاده کرد و با تهدید وارعاب، آنان را از اطراف مسلم پراکنده ساخت. مسلم نیز به تنهایى با عمال ابن زیاد به نبرد پرداخت و نهایتاً پس از جنگى دلاورانه و شجاعانه، دستگیر شد و به شهادت رسید.
ابن زیاد حتی برخی افراد خیانتکار و بی ایمان کوفه را علیه امام حسین (ع ) برانگیخت و کار به جایى رسید که عده اى از همان کسانى که براى امام (ع) دعوتنامه نوشته بودند، زره و لباس جنگ پوشیدند و منتظر ماندند تا سیدالشهداء (ع) از راه برسد و او را به شهادت برسانند.
ابن زیاد، حر بن یزید ریاحى را براى زیر نظر گرفتن امام حسین (ع) و همراهانش فرستاد و عمر بن سعد را هم با سپاهیانش به کربلا اعزام نمود. او به عمر بن سعد وعده داده بود که اگر امام حسین (ع) را به شهادت برساند او را حاکم رى خواهد کرد.
کاروان حضرت سیدالشهدا (ع) که همراه خانواده، فرزندان و یاران به سوی کوفه می‌رفت، در دوم ماه محرم الحرام سال ۶۱ هجری و پیش از رسیدن به کوفه، وارد سرزمین «کربلا» که منطقه اى خشک و غیر آباد بود. حُرّ بْن یَزید ریاحی بر اساس دستور عمر بن سعد در این سرزمین، راه را بر امام حسین (ع) بست و ایشان را مجبور به توقف کرد.

امام سوم شیعیان (ع) به ناچار در همان جا توقف کرد و آن جا را خیمه گاه خویش قرار داد. آن حضرت (ع) پس از رسیدن به کربلا، پرسید این سرزمین چه نام دارد؟ گفتند: کربلا است. امام حسین (ع) همین که نام کربلا را شنید، فرمود: «اَللّهُمَ اِنّى اَعُوذُ بِکَ مِنَ الْکَربِ وَ الْبَلاء» سپس فرمود: «این موضع کرب و بلا و محل محنت و عنا (رنج) است، فرود آیید که اینجا منزل و محل خیمه ‏های ما و این زمین، جای ریختن خون ماست و در این مکان، قبر‌های ما واقع خواهد شد ...»

پس در آن جا فرود آمدند و خیمه‌ها را برپا نمودند و در طرف دیگر، حُرّ بْن یَزید با یاران و سپاهیان خویش فرود آمد و خیمه هاى دشمنى و قتال با آل رسول (صلى الله علیه و آله و سلم) را برپا نمود و چون روز دیگر شد، عمر بن سعد ملعون با چهار هزار سوار به کربلا رسید و در برابر لشکر آن امام مظلوم (ع) فرود آمدند. ایشان در این سرزمین در محاصره سپاهیان دشمن که هر روز بر تعدادشان افزوده می‌شد، قرار گرفت، ولی تسلیم نیرو‌های یزید نشد.

عمر بن سعد ملعون حتی دستور داد آب را بر روى امام حسین (ع) و یاران و همراهانشان ببندند و آنها و حتی زنان و کودکان را در آن بیابان گرم و سوزان، در فشار تشنگی و عطش قرار دادند.

سرور و سالار شهیدان (ع) با سلاح خون به دیدار شمشیر مى رفت که «اِنْ کانَ دینُ مُحَمَّدٍ لَمْ یَسْتَقِم اِلاَّ بِقتلى فَیا سُیوفُ خُذینی» (اگر دین محمد صلی الله علیه و آله جز با کشتن من پایدار نمى‏‎ماند، پس اى شمشیر‌ها مرا دریابید.» و موقع حمله به دشمن ذکر «لَا حَوْلَ وَ لَا قُوَّةَ إِلَّا بِاللَّهِ الْعَلِیِّ الْعَظِیمِ» مى‏‎گفت و سرانجام در روز عاشورا و در سن 57 سالگی، مظلومانه و تشنه کام، همراه اصحابش که بیش از 72 تن نبودند اما از شجاع ترین افراد به شمار می رفتند، در آن سرزمین به شهادت رسید.

امام حسین علیه‌السلام-زندگینامه


در بیشتر منابع حدیثی، تاریخی و رجالی، از شباهت حسین(ع) به پیامبر اکرم(ص) سخن گفته شده[۲۰۳] و در روایتی شبیه‌ترین فرد به ایشان دانسته شده است.[۲۰۴] درباره او گفته‌اند گاه لباسی از خز بر تن می‌کرد یا عمامه‌ای از خز بر سر می‌گذاشت[۲۰۵] و موی سر و محاسن خود را خضاب می‌کرد

از زبان پیامبر

روایات متعددی از پیامبر(ص) در فضائل او نقل شده است از جمله:

  • حسن و حسین سرور جوانان بهشت‌اند.[۲۰۷]
  • بر سمت راست عرش نوشته است «حسین چراغ هدایت و کشتی نجات است». [یادداشت ۳]
  • حسین از من است و من از حسین هستم.[۲۰۸]
  • هر کس این دو (حسن و حسین) را دوست بدارد مرا دوست داشته و هر که با آنان دشمنی ورزد با من دشمنی نموده است.[۲۰۹]
  • ۲۵ سال از عمر امام حسین(ع) در دوران خلفای سه گانه سپری شد، اما از جزئیات زندگی امام سوم شیعیان در این دوران خبر چندانی در دست نیست که شاید علت آن انزوای سیاسی امام علی(ع) و فرزندانش باشد
  • السَّلامُ عَلَیْکَ یَا اَلسَّلامُ عَلَیْکَ یا اَباعَبْدِاللَّهِ وَ عَلَی الاَْرْواحِ الَّتی حَلَّتْ بِفِنائِکَ عَلَیْکَ مِنّی سَلامُ اللَّهِ اَبَداً
    ما بَقیتُ وَ بَقِیَ اللَّیْلُ وَ النَّهارُ وَ لاجَعَلَهُ اللَّهُ آخِرَ الْعَهْدِ مِنّی لِزِیارَتِکُمْ
    اَلسَّلامُ عَلَی الْحُسَیْنِ وَ عَلی عَلِیِّ بْنِ الْحُسَیْنِ وَ عَلی اَوْلادِ الْحُسَیْنِ وَ عَلی اَصْحابِ الْحُسَیْنِ
    ****

    السَّلامُ عَلَیْکَ یَا وَارِثَ آدَمَ صَفْوَةِ اللَّهِ السَّلامُ عَلَیْکَ یَا وَارِثَ نُوحٍ نَبِیِّ اللَّهِ
    السَّلامُ عَلَیْکَ یَا وَارِثَ إِبْرَاهِیمَ خَلِیلِ اللَّهِ السَّلامُ عَلَیْکَ یَا وَارِثَ مُوسَى کَلِیمِ اللَّهِ السَّلامُ عَلَیْکَ یَا وَارِثَ عِیسَى رُوحِ اللَّهِ
    السَّلامُ عَلَیْکَ یَا وَارِثَ مُحَمَّدٍ حَبِیبِ اللَّهِ السَّلامُ عَلَیْکَ یَا وَارِثَ أَمِیرِالْمُؤْمِنِینَ علیه السلام وَلِیِّ اللَّهِ‏
    السَّلامُ عَلَیْکَ یَا ابْنَ مُحَمَّدٍ الْمُصْطَفَى السَّلامُ عَلَیْکَ یَا ابْنَ عَلِیٍّ الْمُرْتَضَى السَّلامُ عَلَیْکَ یَا ابْنَ فَاطِمَةَ الزَّهْرَاءِ
    السَّلامُ عَلَیْکَ یَا ابْنَ خَدِیجَةَ الْکُبْرَى السَّلامُ عَلَیْکَ یَا ثَارَاللَّهِ وَ ابْنَ ثَارِهِ وَ الْوِتْرَ الْمَوْتُورَ
    أَشْهَدُ أَنَّکَ قَدْ أَقَمْتَ الصَّلاةَ وَ آتَیْتَ الزَّکَاةَ وَ أَمَرْتَ بِالْمَعْرُوفِ وَ نَهَیْتَ عَنِ الْمُنْکَرِ وَ أَطَعْتَ اللَّهَ وَ رَسُولَهُ حَتَّى أَتَاکَ الْیَقِینُ
    فَلَعَنَ اللَّهُ أُمَّةً قَتَلَتْکَ وَ لَعَنَ اللَّهُ أُمَّةً ظَلَمَتْکَ، وَ لَعَنَ اللَّهُ أُمَّةً سَمِعَتْ بِذَلِکَ فَرَضِیَتْ بِهِ
    یَا مَوْلایَ یَا أَبَا عَبْدِاللَّهِ أَشْهَدُ أَنَّکَ کُنْتَ نُوراً فِی الْأَصْلابِ الشَّامِخَةِ وَ الْأَرْحَامِ الْمُطَهَّرَةِ
    لَمْ تُنَجِّسْکَ الْجَاهِلِیَّةُ بِأَنْجَاسِهَا وَ لَمْ تُلْبِسْکَ مِنْ مُدْلَهِمَّاتِ ثِیَابِهَا
    وَ أَشْهَدُ أَنَّکَ مِنْ دَعَائِمِ الدِّینِ وَ أَرْکَانِ الْمُؤْمِنِینَ وَ أَشْهَدُ أَنَّکَ الْإِمَامُ الْبَرُّ التَّقِیُّ الرَّضِیُّ الزَّکِیُّ الْهَادِی الْمَهْدِیُّ
    وَ أَشْهَدُ أَنَّ الْأَئِمَّةَ مِنْ وُلْدِکَ کَلِمَةُ التَّقْوَى وَ أَعْلامُ الْهُدَى وَ الْعُرْوَةُ الْوُثْقَى وَ الْحُجَّةُ عَلَى أَهْلِ الدُّنْیَا
    وَ أُشْهِدُ اللَّهَ وَ مَلائِکَتَهُ وَ أَنْبِیَائهُ وَ رُسُلَهُ أَنِّی بِکُمْ مُؤْمِنٌ وَ بِإِیَابِکُمْ [بِآیَاتِکُمْ‏] مُوقِنٌ بِشَرَائِعِ دِینِی وَ خَوَاتِیمِ عَمَلِی
    وَ قَلْبِی لِقَلْبِکُمْ سِلْمٌ وَ أَمْرِی لِأَمْرِکُمْ مُتَّبِعٌ صَلَوَاتُ اللَّهِ عَلَیْکُمْ وَ عَلَى أَرْوَاحِکُمْ وَ عَلَى أَجْسَادِکُمْ وَ عَلَى أَجْسَامِکُمْ وَ عَلَى شَاهِدِکُمْ
    وَ عَلَى غَائِبِکُمْ وَ عَلَى ظَاهِرِکُمْ وَ عَلَى بَاطِنِکُمْ ...

    حضرت اباعبدالله الحسین (علیه السلام) سومین امام شیعیان جهان، در سوم شعبان سال چهارم هجری قمری در مدینه منوره به دنیا آمد و در عاشورای سال ۶۱ هجری در کربلا به شهادت رسید.
    ولادت و نام گذاری امام حسین (ع):
    حضرت اباعبدالله الحسین (علیه السلام) سومین امام شیعیان جهان؛ دومین فرزند برومند و گرانقدر حضرت امام علی (ع) و حضرت فاطمه زهرا (س)، پس از امام حسن مجتبی (ع) است.
    حضرت امام حسین (ع)، گوهری الهی و تابناک، چراغ درخشان و جاودان هدایت، و کشتی نجاتی است که هماره بر تارک تاریخ می درخشد و خواهد درخشید (إنَّ الحُسَینَ مِصباحُ الهُدی و سَفینَةُ النَّجاةِ) و طالبان هدایت و انسان‏هاى خسته از ظلم و ذلت را بیدار و به حق رهنمون می سازد.
    وقتی خبر ولادت امام حسین (ع) به پیامبر عظیم الشأن اسلام (ص) رسید، به خانه حضرت على (ع) و فاطمه (س) آمد و به اسماء فرمود تا کودک را بیاورد.اسماء او را در پارچه اى سپید پیچید و خدمت رسول اکرم (ص) برد، آن حضرت (ص) هم به دستور خدای متعال و براساس پیامی که جبرئیل امین وحی الهی آورد، این مولود مبارک و نورانی را به نام پسر کوچک هارون (شُبِیر) که به عربى (حسین ) خوانده می شود، نام نهاد.
    به این ترتیب بود که نام پر عظمت «حسین» از جانب پروردگار جهانیان، براى دومین فرزند امام علی (ع) و فاطمه زهرا (س) در خانه ولایت انتخاب شد.
    در روز هفتم ولادتش نیز مادرش فاطمه زهرا (س) گوسفندى را براى فرزند خود، عقیقه کرد و سر مبارک این نوزاد را تراشید و هم وزن موى سرش، نقره صدقه داد.
    کنیه حضرت امام حسین (ع) هم «اباعبد الله» است و «سیدالشهداء»، «ثار الله»، «شهید»، «سبط»، «وفى»، «زکى»، «ابالشهداء» و «خامس آل عبا» از القاب امام سوم شیعیان می باشد.
    امام حسین (ع) دارای شأن و منزلتی بسیار والا و بالا در پیشگاه مقدس الهی می باشد.
    بسیاری از کتب تفسیر و حدیث و تاریخ هم حضرت سیدالشهداء (ع) را از مصادیق بارز آیات تطهیر (احزاب/ 33)، مباهله (آل عمران/ 61)، مودت (شوری/ 23)، اطعام (انسان/ 8) و کلمات (بقره/ 37) و آیات پایانی سورة مبارکه فجر بیان می کنند.
    امام حسین (ع) دارای زندگانی پر فراز و نشیبی است. رحلت جد بزرگوارش پیامبر اکرم (ص) و پس از آن فتنه های مدینه، غصب فدک، غصب ولایت و مجروحیت و شهادت مادر عزیزش و ریحانه رسول خدا حضرت فاطمه زهرا (س)، خانه نشینی و پس از آن حکومت پدر ارجمندش امام علی (ع) همراه با جنگ های جمل، صفین و نهروان، و شهادت آن بزرگوار در سال 40 هجری در کوفه، فتنه های زمان امامت بردارش امام حسن (ع) و جریانات پس از آن از جمله خلافت معاویه و یزید در دوران امامت خود تا واقعه جانگداز کربلا، از فراز و نشیب های مهم و تاریخ ساز در زندگانی پر برکت حضرت سیدالشهداء (ع) است.
    امام حسین (ع) در آغوش پیامبر خدا (ص) بزرگ شد و مانند برادرش امام حسن (ع)، مورد علاقه شدید آن حضرت بود که درباره اش فرمود: «حُسَیْنٌ مِنِّی وَ أَنَا مِنْ حُسَیْنٍ ...»
    ابراز علاقه و توجه رسول خدا (ص) به امام حسن و امام حسین (ع) که نشان از مقام شامخ این دو بزرگوار داشت، چنان بود که همه اصحاب، از آن آگاه بودند.
    ایمان، علم، بخشش، بزرگواری، فصاحت، شجاعت، تواضع، دستگیری از بینوایان، عفو و حلم از صفات برجسته این حجت الهی به شمار می‌رفت.