حسام الدین شفیعیان

وبلاگ رسمی و شخصی حسام الدین شفیعیان

حسام الدین شفیعیان

وبلاگ رسمی و شخصی حسام الدین شفیعیان

قوت تفکر مایه قدرت تفکرست؟

قوت تفکر مایه قدرت تفکرست؟
وقتی ما در امری قوت را خواستاریم آن را افزایش میدهیم.قوت تفکر مایه قدرت تفکرست.قدرت تفکر از مایه تفکر بر میاید که شما در مورد مسئله ای چقدر دانش اندوخته اید؟مثال وقتی شخصی بگوید در جایی از تاریخ فلان مسئله پیش آمده شما با دانش آن را بدانید آن هم با کسب اندوخته از تمامی آنچه در کنار هم چیدمان در مغز کردید؟اما شناخت یعنی کوبیدن در دانش و باز شدن در کسب آن هست.بینش هست.تفکر هست.مثلان اگر کسی بگوید سرتان را به سنگ بزنید تعقل میکنید و میگویید این کار باعث شکستن سرم میشود.اصلان فایدش چیست/پس فایده ندارد ضرر دارد.اما در مثالی شما با شنیدن این حرف بلافاصله میدانید این کار و این حرف ضرر هست.واکنش آنی نشان میدهید؟دیگر جای کسب دانش برای شما نیست؟اما یک کودک نابالغ نمیداند؟شاید از ترس آن کار را نکند.واکنش ترس با واکنش دانستن فرق دارد؟پس تعقل و بینش و کسب مهارت های زندگی امری هست که شما میدانید فلان کار چیست؟یا فلان کار فایدش در چیست؟ آیا مفید هست یا ضرر دارد؟بینش ما در قضاوت دیگران اما بر پایه چیست؟قضاوت کردن دیگران کار آسانی نیست؟شما یک گرسنه را میبینید اما بدو غذا نمیدهید و فقط منعش میکنید از خیر و بدی.رفتار او عکس العمل چیست؟اگر کاری کند که بد هست میگویید چه آدم بدی بود؟اما کفشهای او را نپوشیده قضاوت کردید؟تا گرسنگی را ندانید تا فقر را ندانید نمیتوانید با او همفکر شوید آیا سر سفره او نان دادید یا زخم زبان قضاوت؟سیر از گرسنه خبر ندارد مگر آنکه نانش را با او تقسیم کند؟اگر نان او را برید؟چگونه میتواند بر بی نانی او قضاوت هم بکند.اگر نانش را با او تقسیم کرد چگونه نمیتواند راه بهتری به او نشان دهد و اگر خود گرسنه بود و همدردی کرد مرحم شده اما زخم نشده؟اگر شما درد یک بیماری را ندانید یا درد یک دندان را ندانید نمیتوانید درست قضاوت کنید که دیگری چه زجری را تحمل میکند اما اگر درد کشیده باشید میفهمید دیگری چه دردی را تحمل میکند.اگر زور مندی به ضعیفی زور بگوید زور مندتر از آن به او زور میگوید عمل ما باز عمل ماست.زیرا ما جریان شنا را اینجا بر میل قدرت خود تغییر به محبت نکردیم.خلاف آب شنا کردن یعنی من قدرت دارم اما خدا از من قدرتش بیشترست من قدرت دارم اما فلانی قدرتش بیشترست.اگر گفتیم خدا که دیگر چه عالی.منظرمان خدایی میشود.زبان شناسی یعنی احترام زبان گفتار دیگران را شناختن و احترام به هم.اجتناب از توهین به هم یعنی من برای خودم احترام قائلم.و به انسان دیگر احترام میگذارم که انسانیت را در او دریابم.و اگر انسانیت نداشت,او را درس بدهم درس درست اندیشیدن.اما خود را کامل دانستن غرور هست زیرا هر کسی جای پیشرفت و کمال دارد.

تفکر من تفکر دیگری؟

تفکر من تفکر دیگری؟
به عنوان مثال ما در یک خانواده زندگی میکنیم ممکنست من عقایدم با کناری من فرق داشته باشد؟
آیا من میتوانم بزور به او بگویم تو هم مثل من فکر کن؟
اما رفتار من بازتاب تفکر منست؟
ما با رفتار و آموزه ها را درست یاد گرفتن روی دیگری تاثیر میکنیم؟
اگر من حرفی بزنم که خودم به آن عمل نکنم در مقابل آن شخص میبیند و میگوید حرفی میزند که خود عمل نمیکند چگونه من به حرف او عمل کنم.
مثلان میگوید زندگی اشرافی بد هست؟
من نگاه میکنم ببینم خود او چگونه زندگی میکند؟
مثلان میبینم سوار ماشین مدل بالا نمیشود یا اصلان ماشین ندارد؟
بعد میگوید فلان کار نکنید خودش هم نمیکند؟
اصلان جسته اش میگوید که چه کرده؟
اما بزور نگفته تو آن کار را هم نکن؟
در من تاثیر میگذارد؟
اما زور گفتن بر عکس لجبازی میاورد؟
پس ما در یک خانواده هستیم؟اول از خود باید شروع کنیم؟
تا در جامعه بزرگتر بتوانیم شروعی بهتر باشیم؟
مثلان فلان شخص هم صحبت میشوی و به صد دلیل میگوید فلان کار خوب نیست و فلان کار فلان کار بعد دقیقن خودش همه آن کارها را انجام میدهد؟
چگونه میخواهد شما را تغییر بدهد آن هم در یک هم صحبتی کوتاه در او چیزهایی را میبینی و عکس آن را دقیقن در نیم یا یک یا دوساعت مشاهده میکنی؟
برای اندیشه خود الگو شوید؟
مثلان یک پسر نگاه میکند به پدرش و میبیند پدرش فلان حرف ها را زده؟و بعد در زندگیش عمل کرده میشود الگوی فرزند؟
چون دیده چون حرفو عمل رو دیده قضاوت کرده و خودش هم الگویی بشود برای دیگری.یا دو دوست با هم دوست هستند دوستی به دوست دیگر میگوید فلان کار ضرر دارد بعد میبیند آیا دوست هم بدان کار همانگونه عمل میکند؟
ممکنست شما در یک خانواده باشید که تفکر دیگری با شما فرق داشته باشد؟
الگوی او بشوید؟بحث بیخودی بدون دیدن آنچه بدان عمل نمیکنید برای او الگوی نامناسب در تفکرش میشود؟وقتی شما یک مدیر موفق باشید میشوید الگوی دیگری؟مدیر ناموفق یا باید بگوید چرا ناموفق بوده یا بدون گفتن میشود الگوی نامناسب؟دفاع و قضاوت و اندیشه دیگران
اندیشه ای نه بر پایه هم صنفی هم نه بر پایه هم عقیده بودن هم بلکه منصفانه برای خدا برای رضایت خدا

گیشه حقیقت گیشه دروغ؟

گیشه حقیقت گیشه دروغ؟
گیشه حقیقت برای چه خالیست؟و گیشه دروغ برای چه شلوغ؟گیشه حقیقت تلخ بهتر هست از گیشه دروغ ؟تلخی آن گیشه برای چیست؟حقیقت تلخ نیست باور حقیقت بر پایه آنچه هست بهتر هست از گیشه دروغ که به شما سراب را نشان دهد؟شاید ساعتی هفته ای ماه خوشحال باشید اما نهایتن چون با واقعیت طرف نشدید؟مثل رویای شیرینی هست که آخرش تلخ هست؟اولش شیرین اما آخرش تلخست.اما حقیقت تلخ اولش تلخ شاید باشد اما در پی مرور زمان به شما واقعیت را نشان میدهد؟پس تلخی آن یا بر پایه ضرر منفعت هست یا بر پایه قبول نکردن واقعیت؟زیرا واقعیت شما را آزاد میکند اما دروغ آخرش تلخیش صد برابر ضرر آور و تلخ هست؟ما در یک زمین بذری میکاریم اما با سختی آن را درو میکنیم و مایه آن درو خوشنودی خود ما و مصرف کننده هست؟زیرا با سختی کاشتیم با سختی برداشتیم منصفانه ارائه کردیم و منصفانه بدست کسی میدهیم که با او مبادله داریم و مطمئنیم.زیرا بعد کاشتن جستنست که درست به دیگری داده؟پس همه اش سختی شیرینی هست چون بذر کاشتن برداشتو ارائه را پیمودیم.اما بد کاشتیم.سریع با رشد غیر معقول معمول ببار آوردیم.نا عادلانه قیمت گذاشتیم ناعادلانه فروش میره و بعد تلخیش بدتر از آنست.زیرا کاشت درست برداشت درست شیرین هست.بذری که در دل دیگری میکارید باید آن بذری باشد که در خود درست به عمل آوردید تا در دیگری و دیگری رشد آن درست باشد.

شاعر خواب های دلتنگی

/شاعر خواب های دلتنگی/
رویاهای قصه ی دلتنگی
تواریخ تاریخ بدون سال
سالهای قصه ی دلتنگی
پنجره ی رو به شهری آهن
آهن های قصه ی دلتنگی
کارناوال شهرنشینی بوق ممتد ترمز روی کلمات
هجایای کشیده از درد دلتنگی
ماضی بعید قصه دیروزها
فعل حال قصه امروز دلتنگی
خاطرات خیس باران زده سال شمسی
قمری زدور شعر منظومه مثنوی دلتنگی
تالاب غرق شدن کلمات بی برگی
زیر سایه سار درختان تکیده از قصه بی برگی
شاعر-حسام الدین شفیعیان

/اول از خود شروع کنیم.../

/اول از خود شروع کنیم.../

هر گاه شما به یک نفر دیگر محبت کنید اول به خود محبت کردید؟چرا چون این زنجیره بسته به هم هست شما اول رضایت خدا را بدست آوردید بعد در گروی این رضایت خداوند به شما آرامش و رضایت میدهد چون این پتانسیل در شما هست که سمت محبت و مهربانی گرایش داشته باشید.آنی که از همه نفرت دارد باید اول پتک نفرت را بردارد و درون خود بکوبد و ابلیس را خورد کند پتک به معنای خورد کردن حسد,تکبر,غرور,بدخواهی,بدبینی,نفرت,مال اندوزی,مال اندوزی در راه شر,و در معنویت پتک نیست گلها هستند که شاخه های آن محبت,مهربانی و دوست داشتن کمال دادن,دیگری را که در هر منظری هست شکوفا کردن مثلان کسی صدایش خوبست کسی نویسنده هست کسی حرفهای خوب میزند کسی مهربانی را رواج میدهد اینها اگر در گروی خدا باشد صوت شما هنر شما همه و همه سمت روشنایی بخشی حرکت میکند دیگر درد دیگری درد شما میشود و مرحم میشوید اما اگر پتک ها را نزنید زخم میشوید مرحم هم بشویم نه زخم برای هم.اول این را محکوم نکردن دیگری بدانید شروع آن از خود شماست چراغی شوید در دست دیگری نه محاکمه کننده دیگری بلکه کمالی باشید برای جهانی که پر از خوبی و مهربانی بشود.آمین