حسام الدین شفیعیان

وبلاگ رسمی و شخصی حسام الدین شفیعیان

حسام الدین شفیعیان

وبلاگ رسمی و شخصی حسام الدین شفیعیان

یوحنا ۱۰‏:‏۱‏-‏۴۲

۱۰  ‏«حقیقتاً به شما می‌گویم،‏ کسی که از در به آغلِ گوسفندان وارد نشود،‏ بلکه بالا رفته،‏ از راهی دیگر وارد شود،‏ دزد و غارتگر است.‏ ۲  اما کسی که از در وارد شود،‏ شبان گوسفندان است.‏ ۳  دربان در را به روی او باز می‌کند و گوسفندان به صدای او گوش فرا می‌دهند.‏ او گوسفندان خود را با نام صدا می‌زند و آن‌ها را از آغل به بیرون راهنمایی می‌کند.‏ ۴  وقتی همهٔ گوسفندانِ خود را بیرون آوَرْد،‏ پیشاپیش آن‌ها می‌رود و گوسفندان او را دنبال می‌کنند؛‏ زیرا صدای او را می‌شناسند.‏ ۵  گوسفندان به هیچ وجه غریبه را دنبال نمی‌کنند،‏ بلکه از او می‌گریزند؛‏ زیرا صدای غریبه‌ها را نمی‌شناسند.‏» ۶  عیسی این تشبیه را برایشان به کار برد،‏ اما آنان مفهوم سخنانش را درک نکردند.‏۷  پس عیسی به ایشان گفت:‏ «حقیقتاً به شما می‌گویم،‏ من برای گوسفندان در هستم.‏ ۸  همهٔ کسانی که به جای من آمده‌اند،‏* دزد و غارتگرند و گوسفندان به صدای آنان گوش نداده‌اند.‏ ۹  من در هستم؛‏ هر که از طریق من وارد شود،‏ نجات یافته،‏ داخل و خارج خواهد شد و چراگاه خواهد یافت.‏ ۱۰  دزد نمی‌آید مگر برای دزدیدن،‏ کشتن و نابود کردن.‏ من آمده‌ام تا مردم حیات داشته باشند و از آن به‌وفور برخوردار شوند.‏ ۱۱  من شبان نیکو هستم؛‏ شبان نیکو جانش را برای گوسفندان می‌دهد.‏ ۱۲  مزدبگیری که شبان نیست و گوسفندان به او تعلّق ندارند،‏ وقتی می‌بیند که گرگ می‌آید،‏ گوسفندان را رها کرده،‏ می‌گریزد.‏ آنگاه گرگ برخی را می‌گیرد و بقیه را پراکنده می‌سازد.‏ ۱۳  مزدبگیر می‌گریزد؛‏ زیرا برای دستمزد کار می‌کند و به فکر گوسفندان نیست.‏ ۱۴  من شبان نیکو هستم.‏ من گوسفندان خود را می‌شناسم و گوسفندانم مرا می‌شناسند؛‏ ۱۵  همان طور که پدر مرا می‌شناسد و من پدر را می‌شناسم.‏ همچنین من جانم را برای گوسفندان می‌دهم.‏۱۶  ‏«من گوسفندانی دیگر نیز دارم که از این آغل نیستند.‏ آن‌ها را نیز باید بیاورم و آن‌ها به صدای من گوش فراخواهند داد و آن‌ها یک گله خواهند شد و یک شبان خواهند داشت.‏ ۱۷  پدر،‏ مرا دوست دارد؛‏ زیرا که من جان خود را می‌دهم تا آن را بازیابم.‏ ۱۸  هیچ کس جان مرا از من نمی‌گیرد،‏ بلکه من به میل خود آن را فدا می‌کنم.‏ اختیار دارم آن را فدا کنم و اختیار دارم آن را بازیابم.‏ این حکم را از پدرم گرفته‌ام.‏»‏۱۹  به دلیل این سخنان،‏ بار دیگر میان یهودیان دودستگی به وجود آمد.‏ ۲۰  بسیاری از آنان می‌گفتند:‏ «او دیو دارد و عقل خود را از دست داده است.‏ چرا به سخنان او گوش می‌دهید؟‏» ۲۱  برخی دیگر گفتند:‏ «این گفته‌های مردی دیوزده نیست.‏ مگر دیو می‌تواند چشمان نابینایان را باز کند؟‏»‏۲۲  در آن زمان،‏ عید وقف* در اورشلیم برگزار می‌شد.‏ زمستان بود ۲۳  و عیسی در محوطهٔ معبد در ایوان سلیمان قدم می‌زد.‏ ۲۴  آنگاه یهودیان گرد او جمع شدند و گفتند:‏ «تا به کِی ما را در شک نگاه می‌داری؟‏ اگر مسیح هستی صریحاً به ما بگو.‏» ۲۵  عیسی به آنان پاسخ داد:‏ «من به شما گفتم،‏ اما شما باور نمی‌کنید.‏ کارهایی که به نام پدرم انجام می‌دهم،‏ در مورد من شهادت می‌دهد.‏ ۲۶  اما شما باور نمی‌کنید؛‏ زیرا گوسفندان من نیستید.‏ ۲۷  گوسفندان من به صدای من گوش فرا می‌دهند و من آن‌ها را می‌شناسم و آن‌ها به دنبال من می‌آیند.‏ ۲۸  من به آن‌ها زندگی جاودان می‌بخشم.‏ آن‌ها هیچ گاه نابود نخواهند شد و هیچ کس آن‌ها را از دست من نخواهد ربود.‏ ۲۹  آن‌هایی که پدر به من عطا کرده است،‏ باارزش‌تر از هر چیز دیگرند و هیچ کس نمی‌تواند آن‌ها را از دست پدر برباید.‏ ۳۰  من و پدر یک* هستیم.‏»‏۳۱  بار دیگر یهودیان سنگ برداشتند تا او را سنگسار کنند.‏ ۳۲  عیسی در مقابل به آنان گفت:‏ «من از طرف پدر اعمال نیکوی بسیاری برای شما آشکار ساختم.‏ برای کدام یک از این اعمال مرا سنگسار می‌کنید؟‏» ۳۳  یهودیان در جواب به او گفتند:‏ «تو را به دلیل عمل نیکو سنگسار نمی‌کنیم؛‏ بلکه به دلیل کفرگویی سنگسار می‌کنیم؛‏ زیرا انسان هستی و خود را یک خدا می‌خوانی.‏» ۳۴  عیسی در جواب به آنان گفت:‏ «آیا در شریعت شما نوشته نشده است:‏ ‹من گفتم،‏ «شما خدایان* هستید»›؟‏ ۳۵  اگر خدا در کلامش آنان را که محکوم شده‌اند،‏ ‹خدایان› خواند–‏و غیرممکن است که نوشته‌های مقدّس از اعتبار ساقط شود–‏ ۳۶  پس چگونه به من که پدر مرا تقدیس نموده و به دنیا فرستاده است،‏ می‌گویید:‏ ‹کفر می‌گویی›؟‏ آیا چون گفتم،‏ ‹پسر خدا هستم›؟‏ ۳۷  اگر من کارهای پدرم را انجام نمی‌دهم،‏ سخن مرا باور مکنید.‏ ۳۸  اما اگر آن‌ها را انجام می‌دهم،‏ حتی اگر سخن مرا باور نمی‌کنید،‏ لااقل به آن کارها ایمان بیاورید تا بفهمید و همچنان باور داشته باشید که پدر در اتحاد با من است و من در اتحاد با پدر هستم.‏» ۳۹  پس آنان بار دیگر سعی کردند عیسی را گرفتار کنند،‏ اما او از دستشان گریخت.‏۴۰  عیسی دوباره به آن سوی رود اردن،‏ به محلّی که یحیی در ابتدا تعمید می‌داد،‏ رفت و آنجا ماند.‏ ۴۱  مردمی بسیار نزد او آمدند و گفتند:‏ «یحیی یک معجزه هم به ظهور نرساند،‏ اما هر چه در مورد این مرد گفت،‏ درست بود.‏» ۴۲  بسیاری در آنجا به عیسی ایمان آوردند.‏

یوحنا ۹‏:‏۱‏-‏۴۱

۹  وقتی عیسی از محلّی می‌گذشت،‏ مردی را دید که کور مادرزاد بود.‏ ۲  شاگردانش از او پرسیدند:‏ «استاد،‏* گناه چه کسی بود که این مرد نابینا متولّد شد؟‏ گناه خودِ او یا والدینش؟‏» ۳  عیسی پاسخ داد:‏ «نه گناه این مرد بود و نه گناه والدینش،‏ بلکه از طریق او فرصتی فراهم شده است تا کارهای خدا آشکار شود.‏ ۴  تا زمانی که روز است،‏ ما باید کارهای او را که مرا فرستاد،‏ انجام دهیم.‏ شبی که هیچ کس در آن نمی‌تواند کار کند،‏ نزدیک می‌شود.‏ ۵  تا زمانی که من در دنیا هستم،‏ نور دنیا هستم.‏» ۶  عیسی پس از گفتن این سخنان،‏ آب دهان بر زمین انداخت،‏ با آن گِل ساخت و آن گِل را بر چشمان مرد مالید.‏ ۷  سپس به او گفت:‏ «برو و چشمان خود را در حوض سیلوحا (‏که به معنی «فرستاده» است)‏ بشوی.‏» او نیز رفت،‏ چشمان خود را شست و بینا بازگشت.‏۸  همسایگان و کسانی که آن مرد را پیش از این در حال گدایی دیده بودند،‏ گفتند:‏ «آیا این همان مردی نیست که می‌نشست و گدایی می‌کرد؟‏» ۹  برخی می‌گفتند:‏ «همان است.‏» برخی دیگر می‌گفتند:‏ «به هیچ وجه،‏ فقط شبیه اوست.‏» اما آن مرد می‌گفت:‏ «من همان هستم.‏» ۱۰  پس به او گفتند:‏ «چطور چشمانت باز شد؟‏» ۱۱  پاسخ داد:‏ «مردی که نامش عیسی است،‏ گِل ساخت و به چشمان من مالید،‏ بعد به من گفت:‏ ‹برو و در حوض سیلوحا چشمان خود را بشوی.‏› من نیز رفتم،‏ چشمان خود را شستم و بینا شدم.‏» ۱۲  آنان پرسیدند:‏ «او کجاست؟‏» گفت:‏ «نمی‌دانم.‏»‏۱۳  آنان آن مرد را که پیش از این نابینا بود،‏ نزد فَریسیان بردند.‏ ۱۴  ضمناً در روز سَبَّت* بود که عیسی گِل ساخت و چشمان آن مرد را گشود.‏ ۱۵  پس فَریسیان نیز از او پرسیدند:‏ «چطور بینا شدی؟‏» آن مرد به ایشان گفت:‏ «او گِل بر چشمان من مالید،‏ من هم آن را شستم و اکنون بینا شده‌ام.‏» ۱۶  آنگاه شماری از فَریسیان گفتند:‏ «آن شخص از جانب خدا نیست؛‏ زیرا سَبَّت را نگاه نمی‌دارد.‏» عده‌ای دیگر گفتند:‏ «چطور ممکن است شخصی گناهکار بتواند چنین معجزاتی* به ظهور رساند؟‏» پس میان ایشان دودستگی به وجود آمد.‏ ۱۷  آنگاه بار دیگر به مرد نابینا گفتند:‏ «حال در مورد او که چشمان تو را گشوده است،‏ چه می‌گویی؟‏» آن مرد گفت:‏ «او پیامبر است.‏»‏۱۸  اما یهودیان باور نکردند که او کور بوده و بینا شده است تا این که والدین آن مرد را که اکنون می‌توانست ببیند،‏ فراخواندند.‏ ۱۹  از والدین او پرسیدند:‏ «آیا این همان پسر شماست که می‌گویید،‏ نابینا متولّد شده است؟‏ پس چطور است که اکنون می‌تواند ببیند؟‏» ۲۰  والدین آن مرد پاسخ دادند:‏ «ما می‌دانیم که او پسر ماست و می‌دانیم که نابینا متولّد شده است،‏ ۲۱  اما نمی‌دانیم چگونه است که اکنون می‌تواند ببیند و نمی‌دانیم که چه کسی او را بینا ساخته است.‏ از خودش سؤال کنید،‏ او بالغ است و خود می‌تواند بگوید.‏» ۲۲  والدین آن مرد،‏ چون از یهودیان می‌ترسیدند،‏ چنین گفتند؛‏ زیرا یهودیان* توافق کرده بودند که اگر کسی اذعان کند که عیسی همان مسیح است،‏ باید از کنیسه اخراج شود.‏* ۲۳  به همین دلیل بود که والدینش گفتند:‏ «او بالغ است.‏ از خود او سؤال کنید.‏»‏۲۴  پس آنان برای بار دوم آن مرد را که پیش از این نابینا بود،‏ فراخواندند و به او گفتند:‏ «خدا را تمجید کن؛‏* ما می‌دانیم که این مرد گناهکار است.‏» ۲۵  آن مرد جواب داد:‏ «من نمی‌دانم که او گناهکار است یا نه.‏ اما یک چیز را می‌دانم و آن این است که کور بودم و حالا می‌توانم ببینم.‏» ۲۶  آنگاه پرسیدند:‏ «او با تو چه کرد؟‏ چگونه چشمانت را گشود؟‏» ۲۷  پاسخ داد:‏ «من که یک بار به شما گفتم،‏ اما گوش ندادید.‏ چرا می‌خواهید دوباره بشنوید؟‏ مگر شما هم می‌خواهید شاگرد او شوید؟‏» ۲۸  آنگاه با لحنی تحقیرآمیز به او گفتند:‏ «خودت شاگرد آن مرد هستی،‏ اما ما شاگرد موسی هستیم.‏ ۲۹  ما می‌دانیم که خدا با موسی سخن گفته است؛‏ اما نمی‌دانیم این مرد از کجاست.‏» ۳۰  آن مرد در جواب به آنان گفت:‏ «عجیب است که نمی‌دانید او از کجاست،‏ حال آن که چشمان مرا باز کرد.‏ ۳۱  ما می‌دانیم که خدا به دعای گناهکاران گوش نمی‌دهد،‏ اما شخص اگر خداترس باشد و خواست خدا را به جا آورد،‏ خدا به دعای او گوش می‌دهد.‏ ۳۲  از زمان قدیم تاکنون هرگز شنیده نشده است که کسی توانسته باشد،‏ چشمان کوری مادرزاد را باز کند.‏ ۳۳  اگر این مرد از جانب خدا نبود،‏ هیچ کاری نمی‌توانست بکند.‏» ۳۴  آنان در جواب او گفتند:‏ «تو تماماً در گناه متولّد شده‌ای و اکنون به ما تعلیم می‌دهی؟‏» سپس او را از کنیسه اخراج کردند.‏*۳۵  وقتی عیسی شنید که آن مرد را اخراج کرده‌اند،‏ او را یافت و به او گفت:‏ «آیا به پسر انسان ایمان داری؟‏» ۳۶  آن مرد پاسخ داد:‏ «آقا،‏ او کیست که به او ایمان بیاورم؟‏» ۳۷  عیسی به او گفت:‏ «تو او را دیده‌ای و در واقع همان کسی است که اکنون با تو سخن می‌گوید.‏» ۳۸  سپس او به عیسی گفت:‏ «سَرور،‏ ایمان دارم.‏» آنگاه در مقابل او تعظیم کرد.‏* ۳۹  عیسی گفت:‏ «من برای داوری به این دنیا آمده‌ام تا کسانی که نمی‌بینند،‏ ببینند و آنان که می‌بینند،‏ کور گردند.‏» ۴۰  برخی از فَریسیانی که در آنجا حضور داشتند و این‌ها را شنیدند،‏ به عیسی گفتند:‏ «پس آیا ما هم کور هستیم؟‏» ۴۱  عیسی پاسخ داد:‏ «اگر کور بودید،‏ گناهی نمی‌داشتید.‏ اما حال چون می‌گویید که می‌بینید،‏ گناهتان باقی می‌ماند.‏»‏

یوحنا ۸‏:‏۱۲‏-‏۵۹

۸  ۱۲  سپس بار دیگر عیسی یهودیان را مخاطب قرار داد و به آنان گفت:‏ «من نور دنیا هستم.‏ هر که مرا پیروی کند،‏ به هیچ وجه در تاریکی گام نخواهد برداشت،‏ بلکه از نور حیات‌بخش برخوردار خواهد بود.‏» ۱۳  آنگاه فَریسیان به او گفتند:‏ «تو در مورد خود شهادت می‌دهی؛‏ پس شهادت تو معتبر نیست.‏» ۱۴  عیسی در جواب به آنان گفت:‏ «حتی اگر من در مورد خود شهادت دهم،‏ شهادت من معتبر است؛‏ زیرا من می‌دانم که از کجا آمده‌ام و به کجا می‌روم.‏ اما شما نمی‌دانید که من از کجا آمده‌ام و به کجا می‌روم.‏ ۱۵  شما بر اساس معیارهای انسانی داوری می‌کنید.‏* اما من هیچ کس را داوری نمی‌کنم ۱۶  و حتی اگر هم داوری کنم،‏ داوری من درست است؛‏ زیرا من تنها نیستم،‏ بلکه پدری که مرا فرستاد،‏ با من است.‏ ۱۷  همچنین در شریعت خودتان نوشته شده است:‏ ‹اگر دو تن بر امری شهادت دهند،‏ شهادتشان معتبر است.‏› ۱۸  در مورد من نیز دو تن شهادت می‌دهند؛‏ یکی خودم،‏ دیگری پدری که مرا فرستاد.‏» ۱۹  آنگاه از او پرسیدند:‏ «پدرت کجاست؟‏» عیسی پاسخ داد:‏ «شما نه مرا می‌شناسید و نه پدر مرا.‏ اگر مرا می‌شناختید،‏ پدرم را نیز می‌شناختید.‏» ۲۰  این سخنان را عیسی هنگامی گفت که در محل خزانهٔ معبد تعلیم می‌داد.‏ اما هیچ کس او را گرفتار نساخت؛‏ زیرا وقت او هنوز نرسیده بود.‏۲۱  عیسی بار دیگر به آنان گفت:‏ «من می‌روم و شما مرا خواهید جست،‏ اما در گناه خود خواهید مرد.‏ جایی که می‌روم شما نمی‌توانید بیایید.‏» ۲۲  آنگاه یهودیان گفتند:‏ «آیا می‌خواهد خود را بکشد؟‏ چون می‌گوید:‏ ‹جایی که می‌روم شما نمی‌توانید بیایید.‏›» ۲۳  عیسی به آنان گفت:‏ «شما از پایین هستید،‏ من از بالا هستم.‏ شما از این دنیا هستید،‏ من از این دنیا نیستم.‏ ۲۴  از این رو،‏ به شما گفتم که در گناهان خود خواهید مرد؛‏ زیرا اگر ایمان نیاورید که من او هستم،‏ در گناهان خود خواهید مرد.‏» ۲۵  از او پرسیدند:‏ «تو کیستی؟‏» عیسی در پاسخ به آنان گفت:‏ «اصلاً من چرا با شما سخن می‌گویم؟‏ ۲۶  من سخنان بسیاری دارم که دربارهٔ شما بگویم و امور بسیاری هست که در مورد آن قضاوت خواهم کرد.‏ در واقع،‏ او که مرا فرستاد حقیقت را می‌گوید و من هر آنچه از او شنیده‌ام،‏ در دنیا بیان می‌کنم.‏» ۲۷  آنان درک نکردند که او در مورد پدر با ایشان سخن می‌گوید.‏ ۲۸  پس عیسی به آنان گفت:‏ «هنگامی که پسر انسان را بالا بردید،‏* آن وقت خواهید دانست که من او هستم و از خود کاری نمی‌کنم،‏ بلکه همان سخنانی را می‌گویم که پدر به من آموخت.‏ ۲۹  او که مرا فرستاد با من است و مرا تنها نگذاشته است؛‏ زیرا من همواره هر آنچه او را خشنود می‌سازد،‏ انجام می‌دهم.‏» ۳۰  هنگامی که عیسی این سخنان را می‌گفت،‏ بسیاری به او ایمان آوردند.‏۳۱  سپس عیسی خطاب به یهودیانی که به او ایمان آورده بودند،‏ گفت:‏ «اگر شما در کلام من بمانید،‏ به‌راستی شاگرد من هستید،‏ ۳۲  حقیقت را خواهید شناخت و حقیقت شما را آزاد خواهد ساخت.‏» ۳۳  دیگران در جواب او گفتند:‏ «ما فرزندان ابراهیم هستیم و هرگز بردهٔ کسی نبوده‌ایم.‏ چگونه است که می‌گویی:‏ ‹آزاد خواهید شد›؟‏» ۳۴  عیسی پاسخ داد:‏ «حقیقتاً به شما می‌گویم،‏ هر که گناه می‌کند،‏ بردهٔ گناه است.‏ ۳۵  همچنین برده همیشه در خانهٔ ارباب نمی‌ماند،‏ اما پسر همیشه می‌ماند.‏ ۳۶  پس اگر پسر آزادتان کند،‏ به‌راستی آزاد خواهید بود.‏ ۳۷  من می‌دانم که شما فرزندان ابراهیم هستید؛‏ اما قصد کشتن مرا دارید؛‏ زیرا کلام من در دل شما جای نمی‌گیرد.‏ ۳۸  من از آنچه نزد پدر دیده‌ام،‏ سخن می‌گویم،‏ اما شما آنچه را که از پدر خود شنیده‌اید،‏ انجام می‌دهید.‏» ۳۹  در جواب او گفتند:‏ «پدر ما ابراهیم است.‏» عیسی به آنان گفت:‏ «اگر فرزندان ابراهیم بودید،‏ اعمال ابراهیم را انجام می‌دادید.‏ ۴۰  اما حال شما می‌خواهید مرا بکشید؛‏ در حالی که من کسی هستم که حقیقت را از خدا شنیدم و به شما گفتم.‏ ابراهیم چنین رفتار نکرد.‏ ۴۱  شما اعمال پدر خود را انجام می‌دهید.‏» آنان به او گفتند:‏ «ما حرامزاده نیستیم!‏* ما یک پدر داریم که خداست.‏»‏۴۲  عیسی به ایشان گفت:‏ «اگر خدا پدر شما بود،‏ مرا دوست می‌داشتید؛‏ زیرا از جانب خدا آمده‌ام و اینجا هستم.‏ من خودسرانه نیامده‌ام،‏ بلکه اوست که مرا فرستاد.‏ ۴۳  چرا آنچه را می‌گویم،‏ نمی‌فهمید؟‏ دلیل آن این است که نمی‌توانید به سخنان من گوش دهید.‏ ۴۴  شما از پدر خود ابلیس هستید و می‌خواهید خواسته‌های پدر خود را به جا آورید.‏ او از آغاز* قاتل بود و در حقیقت استوار نماند؛‏ زیرا حقیقت در او نیست.‏ وقتی او دروغ می‌گوید مطابق خلق و خوی خود سخن می‌گوید؛‏ زیرا دروغگو و پدر دروغ است.‏ ۴۵  اما چون من حقیقت را می‌گویم،‏ سخن مرا باور نمی‌کنید.‏ ۴۶  کدام یک از شما می‌تواند مرا به گناه محکوم کند؟‏ پس اگر من حقیقت را می‌گویم،‏ چرا سخن مرا باور نمی‌کنید؟‏ ۴۷  آن که از خداست به سخنان خدا گوش می‌دهد،‏ اما شما چون از خدا نیستید،‏ گوش نمی‌دهید.‏»‏۴۸  یهودیان در جواب او گفتند:‏ «آیا درست نگفتیم که تو سامری هستی و دیو داری؟‏» ۴۹  عیسی پاسخ داد:‏ «من دیو ندارم،‏ بلکه پدرم را حرمت می‌گذارم و شما مرا بی‌حرمت می‌کنید.‏ ۵۰  من در پی جلال دادن خود نیستم؛‏ اما کسی هست که در پی آن است و اوست که داوری می‌کند.‏ ۵۱  حقیقتاً به شما می‌گویم،‏ هر که کلام مرا حفظ کند،‏ هرگز مرگ را نخواهد دید.‏» ۵۲  یهودیان به او گفتند:‏ «حال فهمیدیم که دیو داری.‏ ابراهیم و پیامبران مردند،‏ اما تو می‌گویی:‏ ‹هر که کلام مرا حفظ کند،‏ هرگز طعم مرگ را نخواهد چشید!‏› ۵۳  آیا تو از ابراهیم،‏ پدر ما که مُرد بزرگ‌تر هستی؟‏ پیامبران نیز مُردند.‏ ادعا می‌کنی که چه کسی هستی؟‏» ۵۴  عیسی پاسخ داد:‏ «اگر من خود را جلال دهم،‏ جلال من هیچ است.‏ پدر من است که مرا جلال می‌دهد؛‏ همان که شما می‌گویید،‏ خدایتان است.‏ ۵۵  با این حال شما او را نشناخته‌اید،‏ اما من او را می‌شناسم و اگر بگویم که او را نمی‌شناسم،‏ همچون شما دروغگو خواهم بود.‏ اما من او را می‌شناسم و کلام او را حفظ می‌کنم.‏ ۵۶  پدر شما ابراهیم،‏ چون در انتظار دیدن روز من بود،‏ بسیار شادی می‌کرد و آن را دید و شادمان شد.‏» ۵۷  آنگاه یهودیان به او گفتند:‏ «تو هنوز ۵۰ سال هم نداری و ابراهیم را دیده‌ای؟‏» ۵۸  عیسی به آنان گفت:‏ «حقیقتاً به شما می‌گویم،‏ پیش از آن که ابراهیم به وجود آید،‏ من بوده‌ام.‏» ۵۹  پس سنگ برداشتند تا به سوی او پرت کنند،‏ اما عیسی خود را پنهان کرد و سپس از معبد بیرون رفت.‏

یوحنا ۷‏:‏۱‏-‏۵۲

۷  بعد از این امور،‏ عیسی همچنان به سفر خود در جلیل ادامه داد.‏ او نمی‌خواست به یهودیه برود،‏ چون یهودیان قصد داشتند او را بکشند.‏ ۲  اما عید خیمه‌ها که از اعیاد یهودی بود،‏ نزدیک بود.‏ ۳  پس برادرانش به او گفتند:‏ «اینجا را ترک کن و به یهودیه برو تا شاگردانت نیز کارهای تو را ببینند؛‏ ۴  زیرا آن که می‌خواهد شناخته شود،‏ در پنهان کاری نمی‌کند.‏ حال تو که این کارها را می‌کنی،‏ خودت را به دنیا نشان بده.‏» ۵  در واقع برادرانش به او ایمان نیاورده بودند.‏ ۶  پس عیسی به آنان گفت:‏ «وقت من هنوز نرسیده است،‏ اما برای شما هر زمانی مناسب است.‏ ۷  دلیلی ندارد که دنیا از شما نفرت داشته باشد،‏ اما از من نفرت دارد؛‏ زیرا من در مورد آن شهادت می‌دهم که اعمالش شریر است.‏ ۸  شما برای عید بروید؛‏ من اکنون برای این عید نمی‌آیم؛‏ زیرا وقت من هنوز کاملاً نرسیده است.‏» ۹  عیسی این سخنان را به آنان گفت و در جلیل ماند.‏۱۰  اما وقتی برادرانش برای عید رفتند،‏ او نیز به آنجا رفت؛‏ البته نه آشکارا،‏ بلکه در خفا.‏ ۱۱  از این رو،‏ یهودیان هنگام عید به دنبال او می‌گشتند و می‌گفتند:‏ «آن مرد کجاست؟‏» ۱۲  مردم بین خود در مورد او صحبت‌های بسیاری می‌کردند.‏ برخی می‌گفتند:‏ «او مرد خوبی است.‏» برخی دیگر می‌گفتند:‏ «خیر،‏ او مردم را گمراه می‌کند.‏» ۱۳  البته،‏ به دلیل ترس از یهودیان،‏* هیچ کس آشکارا در مورد او صحبت نمی‌کرد.‏۱۴  نیمی از ایّام عید گذشته بود.‏ آنگاه عیسی به معبد رفت و به تعلیم دادن پرداخت.‏ ۱۵  یهودیان با تعجب می‌گفتند:‏ «چطور این مرد که در مدارس دینی* آموزش ندیده است،‏ چنین دانشی از نوشته‌های مقدّس* دارد؟‏» ۱۶  عیسی در جواب به آنان گفت:‏ «آنچه من تعلیم می‌دهم از من نیست،‏ بلکه از کسی است که مرا فرستاده است.‏ ۱۷  کسی که بخواهد خواست او را به جا آورد،‏ خواهد دانست که آیا این تعالیم از خداست یا این که من از خودم می‌گویم.‏ ۱۸  هر که از خود سخن می‌گوید،‏ جلال خود را می‌طلبد؛‏ اما هر که جلال کسی را می‌طلبد که او را فرستاده است،‏ راست می‌گوید و در او هیچ ناراستی نیست.‏ ۱۹  آیا موسی شریعت را به شما نداد؟‏ اما حتی یکی از شما هم به آن عمل نمی‌کند.‏ چرا می‌خواهید مرا بکشید؟‏» ۲۰  مردم پاسخ دادند:‏ «تو دیو داری.‏ چه کسی می‌خواهد تو را بکشد؟‏» ۲۱  عیسی در پاسخ به آنان گفت:‏ «من فقط یک کار در روز سَبَّت* کردم و شما از آن متعجب شده‌اید.‏ ۲۲  پس به این نکته توجه کنید:‏ موسی قانون ختنه را به شما داد–‏البته این قانون از زمان موسی نبود،‏ بلکه از زمان پدران او بود–‏و شما بر این اساس پسران را در روز سَبَّت ختنه می‌کنید.‏ ۲۳  اگر پسران در روز سَبَّت ختنه می‌شوند تا شریعت موسی شکسته نشود،‏ چرا از من که مردی را در روز سَبَّت کاملاً تندرست ساختم،‏ به‌شدّت خشمگین هستید؟‏ ۲۴  دیگر از روی ظاهر داوری مکنید،‏ بلکه عادلانه داوری کنید.‏»‏۲۵  شماری از ساکنان اورشلیم گفتند:‏ «آیا این همان مردی نیست که قصد کشتنش را دارند؟‏ ۲۶  نگاه کنید!‏ با این حال،‏ در مقابل همگان صحبت می‌کند و چیزی به او نمی‌گویند!‏ آیا ممکن است که سران قوم دریافته باشند که او واقعاً همان مسیح است؟‏ ۲۷  اما ما می‌دانیم این مرد از کجاست؛‏ حال آن که وقتی مسیح بیاید،‏ هیچ کس نخواهد دانست که از کجاست.‏» ۲۸  سپس عیسی هنگامی که در معبد آموزش می‌داد،‏ با صدای بلند گفت:‏ «شما مرا می‌شناسید و می‌دانید که از کجا آمده‌ام.‏ اما من خودسرانه نیامده‌ام،‏ بلکه به‌راستی کسی هست که مرا فرستاد و شما او را نمی‌شناسید.‏ ۲۹  من او را می‌شناسم؛‏ زیرا نمایندهٔ او هستم و اوست که مرا فرستاد.‏» ۳۰  پس در صدد برآمدند که او را گرفتار سازند،‏ اما هیچ کس دست بر او دراز نکرد؛‏ زیرا وقت او هنوز نرسیده بود.‏ ۳۱  با این حال،‏ بسیاری از مردم به او ایمان آوردند و می‌گفتند:‏ «وقتی مسیح بیاید،‏ آیا معجزاتی* بیش از این مرد به ظهور خواهد رساند؟‏»‏۳۲  فَریسیان شنیدند که چنین سخنانی در مورد او بین مردم پیچیده است.‏ پس سران کاهنان و فَریسیان برای گرفتار ساختن* او مأمورانی* فرستادند.‏ ۳۳  آنگاه عیسی گفت:‏ «من اندکی بیشتر با شما خواهم بود.‏ سپس نزد او که مرا فرستاد،‏ می‌روم.‏ ۳۴  شما مرا خواهید جست،‏ اما نخواهید یافت و جایی که من هستم،‏ شما نمی‌توانید بیایید.‏» ۳۵  پس یهودیان در میان خود گفتند:‏ «این مرد کجا می‌خواهد برود که ما او را نخواهیم یافت؟‏ آیا می‌خواهد نزد یهودیانی که در میان یونانیان پراکنده‌اند،‏ برود و به یونانیان تعلیم دهد؟‏ ۳۶  منظور او چیست که می‌گوید:‏ ‹مرا خواهید جست،‏ اما نخواهید یافت و جایی که من هستم،‏ شما نمی‌توانید بیایید›؟‏»‏۳۷  در آخرین روزِ ایّام عید که روز بزرگ عید بود،‏ عیسی برخاست و با صدای بلند گفت:‏ «اگر کسی تشنه است،‏ نزد من بیاید و بنوشد.‏ ۳۸  هر که به من ایمان آوَرَد،‏ همان طور که در نوشته‌های مقدّس آمده است:‏ ‹از اعماق وجودش نهرهای آبِ زنده روان خواهد شد.‏›» ۳۹  اما او این را در مورد روحی گفت که به‌زودی به کسانی داده می‌شد که به او ایمان می‌آوردند؛‏ زیرا تا آن زمان روح عطا نشده بود،‏ چون عیسی هنوز جلال نیافته بود.‏ ۴۰  شماری از میان جمعیت که این سخنان را شنیدند،‏ می‌گفتند:‏ «او به‌راستی همان پیامبر موعود است.‏» ۴۱  برخی دیگر می‌گفتند:‏ «او مسیح است.‏» اما عده‌ای می‌گفتند:‏ «مگر مسیح از جلیل ظهور می‌کند؟‏ ۴۲  مگر نوشته‌های مقدّس نمی‌گوید که مسیح از نسل داوود است؟‏ مگر نمی‌گوید که از بیت‌لِحِم،‏ همان روستایی که داوود در آن زندگی می‌کرد،‏ می‌آید؟‏» ۴۳  پس در مورد او میان جمعیت دودستگی به وجود آمد.‏ ۴۴  برخی از آنان نیز می‌خواستند او را گرفتار کنند،‏* اما هیچ کس دست بر او دراز نکرد.‏۴۵  وقتی مأموران بازگشتند،‏ سران کاهنان و فَریسیان از آنان پرسیدند:‏ «چرا او را به اینجا نیاوردید؟‏» ۴۶  مأموران پاسخ دادند:‏ «هرگز کسی همچون این مرد سخن نگفته است.‏» ۴۷  فَریسیان در جواب گفتند:‏ «آیا شما هم گمراه شده‌اید؟‏ ۴۸  آیا کسی از سران قوم یا فَریسیان به او ایمان آورده است؟‏ ۴۹  اما این مردمی که شریعت را نمی‌دانند،‏ مردمی لعنت‌شده‌اند.‏» ۵۰  نیقودیموس که پیش از این نزد عیسی رفته بود و یکی از فَریسیان بود،‏ به آنان گفت:‏ ۵۱  ‏«طبق شریعتمان،‏ اگر بخواهیم کسی را محکوم کنیم،‏ باید نخست سخن او را بشنویم تا معلوم شود که چه کار می‌کند.‏ آیا این طور نیست؟‏» ۵۲  آنان در جواب به او گفتند:‏ «مگر تو هم جلیلی هستی؟‏ تحقیق کن و ببین که هیچ پیامبری از جلیل بر نمی‌خیزد.‏»‏

یوحنا ۶‏:‏۱‏-‏۷۱

۶  پس از آن،‏ عیسی به آن سوی دریای جلیل* رفت که تیبِریه نیز خوانده می‌شود.‏ ۲  جمعیتی بزرگ همچنان او را دنبال می‌کرد؛‏ زیرا آنان معجزاتی را که او برای شفای بیماران به ظهور می‌رساند،‏ می‌دیدند.‏ ۳  آنگاه عیسی به کوهی رفت و آنجا با شاگردانش نشست.‏ ۴  عید پِسَحِ یهودیان نزدیک بود.‏ ۵  وقتی عیسی نظر انداخت و دید که جمعیتی بزرگ نزد او می‌آیند،‏ به فیلیپُس گفت:‏ «از کجا برای اینان نان بخریم تا بخورند؟‏» ۶  در واقع،‏ عیسی این را گفت تا او را بیازماید؛‏ زیرا خود می‌دانست که چه می‌خواهد بکند.‏ ۷  فیلیپُس به او پاسخ داد:‏ «حتی ۲۰۰ دینار* نان هم برای اینان کافی نیست تا هر یک اندکی بخورد.‏» ۸  یکی از شاگردان او به نام آندریاس که برادر شَمعونِ پِطرُس بود،‏ به وی گفت:‏ ۹  ‏«پسربچه‌ای اینجاست که پنج نانِ جو و دو ماهی کوچک دارد.‏ اما این مقدار ناچیز چگونه ممکن است برای چنین جمعیتی کافی باشد؟‏»‏۱۰  عیسی گفت:‏ «مردم را بنشانید.‏» در آنجا سبزهٔ بسیار بود.‏ شمار مردانی که در آنجا نشستند،‏ حدود ۵۰۰۰ نفر بود.‏ ۱۱  آنگاه عیسی نان‌ها را گرفت و پس از شکرگزاری،‏ آن‌ها را میان کسانی که نشسته بودند،‏ تقسیم کرد.‏ او همین کار را با آن ماهی‌های کوچک نیز کرد و مردم هر چقدر می‌خواستند،‏ خوردند.‏ ۱۲  اما وقتی سیر شدند،‏ عیسی به شاگردانش گفت:‏ «تکه‌های باقی‌مانده را جمع کنید تا چیزی هدر نرود.‏» ۱۳  پس آن‌ها را جمع کردند و با تکه‌های باقی‌ماندهٔ آن پنج نانِ جو که مردم خورده بودند،‏ ۱۲ سبد پر شد.‏۱۴  مردم با دیدن این معجزه که او به ظهور رساند،‏ گفتند:‏ «این به‌راستی همان پیامبری است که می‌بایست به جهان می‌آمد.‏» ۱۵  عیسی چون می‌دانست چیزی نمانده است که بیایند و او را به‌زور پادشاه کنند،‏ آنان را ترک کرد و بار دیگر تنها به کوه رفت.‏۱۶  نزدیک غروب،‏ شاگردانش به سوی دریا رفتند ۱۷  و بر قایقی سوار شده،‏ به سمت کَفَرناحوم که در آن سوی دریا واقع بود،‏ حرکت کردند.‏ در آن هنگام هوا تاریک شده بود و عیسی هنوز نزدشان نیامده بود.‏ ۱۸  همچنین به دلیل وزش باد شدید،‏ دریا متلاطم شد.‏ ۱۹  وقتی پنج یا شش کیلومتر* پارو زدند،‏ عیسی را دیدند که روی آب راه می‌رود و به قایق نزدیک می‌شود؛‏ پس بسیار ترسیدند.‏ ۲۰  اما عیسی به ایشان گفت:‏ «من هستم،‏ مترسید!‏» ۲۱  آنگاه،‏ آنان با آسودگی خاطر،‏ او را بر قایق سوار کردند و قایق اندکی بعد به ساحلی که عازم آن بودند،‏ رسید.‏۲۲  روز بعد،‏ مردمی که آن طرف دریا مانده بودند،‏ به خاطر آوردند که بجز یک قایق کوچک،‏ قایقی دیگر در آنجا ندیده بودند و می‌دانستند که عیسی با شاگردانش بر آن قایق سوار نشده بود و شاگردانش تنها از آنجا رفته بودند.‏ ۲۳  در آن هنگام،‏ قایق‌هایی از تیبِریه رسیدند.‏ آن‌ها نزدیک به مکانی توقف کردند که مردم پس از این که سَرور شکرگزاری کرده بود،‏ نان خورده بودند.‏ ۲۴  پس وقتی مردم دیدند که عیسی و شاگردانش آنجا نیستند،‏ بر آن قایق‌ها سوار شدند و در جستجوی عیسی به کَفَرناحوم رفتند.‏۲۵  وقتی عیسی را آن طرف دریا یافتند،‏ به او گفتند:‏ «استاد،‏* کِی به اینجا رسیدی؟‏» ۲۶  عیسی پاسخ داد:‏ «حقیقتاً به شما می‌گویم،‏ شما مرا می‌جویید،‏ نه به خاطر نشانه‌هایی که دیدید،‏ بلکه به خاطر آن نان‌هایی که خوردید و سیر شدید.‏ ۲۷  برای خوراکی که از بین می‌رود،‏ کار مکنید،‏ بلکه برای خوراکی کار کنید که باقی می‌ماند و به زندگی جاودان می‌انجامد.‏ این خوراک را پسر انسان به شما خواهد داد؛‏ زیرا پدر،‏ یعنی خودِ خدا،‏ بر او مهر تأیید زده است.‏»‏۲۸  پس به او گفتند:‏ «چه کنیم تا کارهایمان مورد پسند خدا باشد؟‏» ۲۹  عیسی در پاسخ به آنان گفت:‏ «کار مورد پسند خدا این است که شما به آن کسی که او فرستاده است،‏ ایمان بورزید.‏» ۳۰  آنگاه از او پرسیدند:‏ «تو چه نشانه‌ای نمایان می‌سازی تا آن را ببینیم و به تو ایمان آوریم؟‏ چه کار خواهی کرد؟‏ ۳۱  پدران ما در بیابان مَنّا خوردند،‏ چنان که نوشته شده است:‏ ‹او به آنان از آسمان نان داد تا بخورند.‏›» ۳۲  پس عیسی به ایشان گفت:‏ «حقیقتاً به شما می‌گویم،‏ موسی نان حقیقی را از آسمان به شما نداد،‏ اما اکنون پدر من نان حقیقی را از آسمان به شما می‌دهد؛‏ ۳۳  زیرا نانِ خدا همان کسی است که از آسمان آمده،‏ حیات به دنیا می‌بخشد.‏» ۳۴  پس گفتند:‏ «سَرور،‏ این نان را همیشه به ما بده.‏»‏۳۵  عیسی به آنان گفت:‏ «من نان حیات هستم.‏ هر که نزد من بیاید،‏ هرگز گرسنه نخواهد شد و هر که به من ایمان بورزد،‏ هرگز تشنه نخواهد گردید.‏ ۳۶  اما همان گونه که به شما گفتم،‏ شما با این که مرا دیده‌اید،‏ ایمان نمی‌آورید.‏ ۳۷  همهٔ کسانی که پدر به من بدهد،‏ نزد من خواهند آمد و آن که نزد من آید،‏ او را هرگز از خود دور نخواهم ساخت؛‏ ۳۸  زیرا از آسمان نیامده‌ام تا به خواست خود عمل کنم،‏ بلکه آمده‌ام تا خواست او را که مرا فرستاد،‏ به جا آورم.‏ ۳۹  خواست او که مرا فرستاد این است که از تمام کسانی که وی به من داده است،‏ هیچ کس را از دست ندهم،‏ بلکه آنان را در روز بازپسین رستاخیز بخشم؛‏ ۴۰  زیرا خواست پدر من این است که هر که تشخیص دهد پسر کیست و به او ایمان بورزد،‏ از زندگی جاودان برخوردار شود و من او را در روز بازپسین رستاخیز خواهم داد.‏»‏۴۱  آنگاه یهودیان در مورد او شروع به گله و شکایت کردند؛‏ زیرا گفته بود:‏ «من آن نان هستم که از آسمان آمد.‏» ۴۲  آنان گفتند:‏ «آیا این همان عیسی پسر یوسف نیست که پدر و مادرش را می‌شناسیم؟‏ پس چطور اکنون می‌گوید،‏ ‹از آسمان آمده‌ام›؟‏» ۴۳  عیسی در پاسخ گفت:‏ «با یکدیگر گله و شکایت مکنید.‏ ۴۴  هیچ کس نمی‌تواند نزد من آید،‏ مگر پدری که مرا فرستاد،‏ او را به سوی من بکشد؛‏ آنگاه من او را در روز بازپسین رستاخیز خواهم داد.‏ ۴۵  در نوشته‌های انبیا آمده است:‏ ‹همهٔ آنان از یَهُوَه* تعلیم خواهند گرفت.‏› هر که تعالیم پدر را بشنود و آن را فرا گیرد،‏ نزد من می‌آید.‏ ۴۶  البته نه این که کسی پدر را دیده باشد،‏ جز آن کسی که از خداست؛‏ او پدر را دیده است.‏ ۴۷  حقیقتاً به شما می‌گویم،‏ هر که ایمان بیاورد،‏ زندگی جاودان می‌یابد.‏۴۸  ‏«من نان حیات هستم.‏ ۴۹  پدران شما مَنّا را در بیابان خوردند و با این حال مردند.‏ ۵۰  اما این،‏ آن نانی است که از آسمان می‌آید تا هر که از آن بخورد،‏ نمیرد.‏ ۵۱  من آن نان زنده هستم که از آسمان آمد.‏ هر که از این نان بخورد،‏ تا ابد زنده خواهد ماند.‏ در واقع،‏ نانی که من خواهم داد تا مردم دنیا حیات یابند،‏ بدن من است.‏»‏۵۲  آنگاه یهودیان با یکدیگر به بحث پرداختند و گفتند:‏ «این مرد چگونه می‌تواند بدن خود را به ما بدهد تا بخوریم؟‏» ۵۳  پس عیسی به آنان گفت:‏ «حقیقتاً به شما می‌گویم،‏ تا بدن پسر انسان را نخورید و خون او را ننوشید،‏ در خود حیات ندارید.‏ ۵۴  هر که از بدن من بخورد و خون مرا بنوشد،‏ زندگی جاودان می‌یابد و من او را در روز بازپسین رستاخیز خواهم داد؛‏ ۵۵  زیرا بدن من خوراک حقیقی است و خون من آشامیدنی حقیقی.‏ ۵۶  آن که از بدن من بخورد و خون مرا بنوشد،‏ در اتحاد با من می‌ماند و من در اتحاد با او می‌مانم.‏ ۵۷  همان طور که پدرِ زنده مرا فرستاد و من به سبب پدر حیات دارم،‏ آن که از بدن من بخورد نیز به سبب من حیات خواهد داشت.‏ ۵۸  این نانی است که از آسمان آمد و همچون آن نانی نیست که پدرانتان از آن خوردند و با این حال مردند،‏ بلکه هر که از این نان بخورد،‏ تا ابد زنده خواهد ماند.‏» ۵۹  عیسی این سخنان را هنگامی گفت که در کنیسه‌ای* در کَفَرناحوم تعلیم می‌داد.‏۶۰  بسیاری از شاگردانش وقتی این‌ها را شنیدند،‏ گفتند:‏ «این سخنان بسیار ناخوشایند است.‏ چه کسی می‌تواند به آن گوش دهد؟‏» ۶۱  اما عیسی که پی برد شاگردانش در این مورد گله و شکایت می‌کنند،‏ گفت:‏ «آیا این سخنان باعث لغزش شما می‌شود؟‏ ۶۲  پس اگر ببینید که پسر انسان به جایی که پیش از این بود بالا می‌رود،‏ چه خواهید کرد؟‏ ۶۳  روح است که حیات می‌بخشد،‏ اما از جسم هیچ فایده‌ای حاصل نمی‌شود.‏ سخنانی که من به شما گفتم،‏ روح و حیات است.‏ ۶۴  اما برخی از شما که در اینجا هستید،‏ ایمان ندارید.‏» عیسی این را گفت،‏ چون از آغاز می‌دانست که چه کسانی ایمان ندارند و چه کسی به او خیانت خواهد کرد.‏ ۶۵  سپس گفت:‏ «به این دلیل است که به شما گفتم:‏ ‹هیچ کس نمی‌تواند نزد من آید،‏ مگر آن که از جانب پدر به او عطا شده باشد.‏›»‏۶۶  به همین خاطر،‏ بسیاری از شاگردان عیسی دیگر او را همراهی نکردند و به آنچه رها کرده بودند،‏ بازگشتند.‏ ۶۷  پس عیسی به آن دوازده نفر گفت:‏ «آیا شما هم می‌خواهید بروید؟‏» ۶۸  شَمعونِ پِطرُس پاسخ داد:‏ «سَرور،‏ نزد چه کسی برویم؟‏ سخنان زندگی جاودان نزد توست؛‏ ۶۹  ما ایمان آورده‌ایم و دانسته‌ایم که تو آن قدّوس خدایی.‏» ۷۰  عیسی به آنان پاسخ داد:‏ «مگر من شما دوازده نفر را انتخاب نکرده‌ام؟‏ اما یکی از شما تهمت‌زن* است.‏» ۷۱  او در واقع در مورد یهودا،‏ پسر شَمعونِ اِسخَریوطی سخن می‌گفت؛‏ زیرا با این که یکی از آن دوازده نفر بود،‏ چندی بعد به او خیانت می‌کرد.‏