حسام الدین شفیعیان

وبلاگ رسمی و شخصی حسام الدین شفیعیان

حسام الدین شفیعیان

وبلاگ رسمی و شخصی حسام الدین شفیعیان

امام حسین علیه‌السلام

آزادی در راستای توحید، پیام امام حسین(ع) به انسان عصر مدرن است
ایکنا: در فرهنگ عاشورا با یک سری مفاهیم معنادار مواجهیم و در طول حرکت امام حسین(ع) از مدینه به مکه و سپس به کربلا سخنانی از ایشان نقل شده است که معانی بلندی دارد، حتی در سیره و نحوه رفتار ایشان با افراد مختلف، توجه به یک سری مفاهیم کاملا مشهود است، مثل بحث کرامت انسان‌ها، آزادی، اراده و اختیار یارانی که با ایشان بودند و در شب عاشورا وقتی امام این مسیر را برای آن‌ها تبیین می‌کند، انتخاب را به عهده خودشان می‌گذارد. با توجه به همه این اوصاف و آن سخن معروفشان که اگر دین ندارید، لااقل آزاده باشید...
صحتی: در ترجمه این سخن نیز تحریفی رخ داده است. لااقل در اینجا کلمه‌ای اضافه است. اصلا کلماتی مثل دست‌کم و لااقل را از کجا می‌آورند.
ایکنا: با همه این اوصاف، فرهنگ عاشورا با همه مفاهیم بلندش در جامعه امروز ما که تحت تإثیر اندیشه‌هایی مثل لیبرالیسم است که در آن از آزادی، برابری و حقوق بشر صحبت می‌شود، چگونه می‌توان بین فرهنگ عاشورا که ۱۴۰۰ سال پیش اتفاق افتاده است با فرهنگ و عقلانیت مدرن پیوند برقرار کرد که هم آموزه‌های دینی ما حفظ شود و هم بتوانیم آن را با گفتمان جهانی وفق داده و در واقع یک مدل ایرانی-اسلامی از آن در سطح جهان ارائه دهیم؟
صحتی: خوش‌بختانه مخاطب اندیشه‌ها و برخی از سخنان امام حسین(ع)، انسان بما هو انسان است. یعنی زمانی که امام حسین(ع) برخی از سخنان را فرموده‌اند، نمی‌خواستند تنها با مسلمانان سخن گفته باشند، بلکه به این توجه داشتند که مخاطب ایشان، انسان است. با مذهب او کاری نداشته است. نمونه‌اش همین است: و کونوا احرارا فی دنیاکم. مخاطب این سخن همه انسان‌ها هستند. در این چند قرن که از عاشورا گذشته است، انسان همان انسان است و مشکلاتش نیز همان‌هاست و برطرف نشده. امروزه هم بدترین آتشی که انسان‌ها در کشورهای مختلف در آن می‌سوزند، همان سیستمی است که یزید هم داشت، یعنی استبداد مذهبی و دینی. همان مشکل وجود دارد و در کشورهای غیر مسلمان نیز کمابیش هست. آزادی که مطلوب همه انسان‌هاست، در مکتب اسلام در بطن توحید نهفته است. زمانی که پیامبر می‌فرمود: قولوا لا اله الا الله تفلحوا، معنایش این بود که از این همه بت و بتکده دست بردارید. این چیست که هر کس به نام یک بت و مذهب برای خودش بساطی پهن کرده، همه به یک خدا رو کنید، خدایی که از هر بزرگی، بزرگ‌تر است، تعریف برنمی‌دارد. پیامبر می‌خواست انسان‌ها را از آن گرفتاری‌های رنگارنگ که حس تعلق دینی مردم به آن دامن می‌زد، برهاند. امروز نیز انسان به همان امر گرفتار است. یعنی امروزه نیز رهایی از ارباب‌های گوناگون در اجتماع و ادیان و مذاهب مختلف که به بشر آسیب می‌زند، خواسته امام حسین(ع) است. هنوز هم این مسأله هست که انسان‌ها خودشان برای خود تصمیم نمی‌گیرند. آنجایی که امام حسین(ع) می‌فرمایند کونوا احرارا فی دنیاکم، یعنی به گونه‌ای باشید که خودتان راه خود را انتخاب کنید. امروزه نیز چون بزرگ‌ترین مشکل انسان این است که ندانسته و از روی تقلید و تعصب‌های گوناگون بسیاری از مسیرها را می‌پیماید و به برخی سیستم‌ها مشروعیت می‌بخشد، برای همین‌ها امام حسین(ع) راه چاره گفته و ما را به آزادی و حریت دعوت کرده که امروزه نیز بزرگ‌ترین مطلوب انسان است. اصلا انسانیت انسان در اختیار و آزادی تعریف می‌شود. مرحوم علامه طباطبایی در المیزان، در تفسیر آیه‌ای که می‌فرماید:«انا عرضنا الامانه علی السماوات و الارض......» می‌گوید در اینجا مراد از امانت، همان اختیار و آزادی است که آسمان‌ها، جمادات، نباتات و حیوانات ندارند، فقط انسان دارد. انسانیت انسان به این است که آزاد بوده و حق انتخاب داشته باشد. اگر آزادی از انسان گرفته شود، دیگر با حیوان تفاوتی ندارد. امام حسین(ع) نماد بزرگ آزادی است. در تاریخ بشریت کسی را سراغ نداریم که به اندازه امام حسین(ع) به آزادی بها داده باشد. منتها همیشه از این تأسف می‌خورم که ما میان امام حسین(ع) و دنیا دیوار کشیده‌ایم، یعنی امثال ما شیعیان. چون دنیا هم امام و امامزاده را با زائرش می‌شناسد، نه با خودش، ما را می‌بیند و خیال دیگری می‌کند و مشکل همین است و الا اگر امام حسین(ع) چنان‌که بود، به دنیا معرفی شود، انسان‌هایی را که تشنه اندیشه و آزادی هستند، بسیار جذب می‌کند. همان‌طور که کمابیش این اتفاق افتاده است، مخصوصا بعد از اینکه این رسانه‌های ارتباط جمعی سریع فراگیر شد، اقبال زیادی صورت گرفت. الان هنرمندان مسیحی امام حسین(ع) را به عنوان سرور آزادگان و نماد آزادگی می‌ستایند. برای مثال، آنتوان بارا کتابی دارد به نام«الحسین فی فکر المسیحی» که به فارسی نیز ترجمه شده. تعداد این افراد زیاد است. یا مثلا شاعر دیگری از مسیحیان لبنان کتابی دارد به نام«مرحمت الغدیر» که در آن، امام حسین(ع) را می‌ستاید و عجیب این کار را می‌کند. می‌گوید هر کجا که نام و یادی از حسین بن علی(ع) باشد، در آنجا موکب روزگار، آزادمردان را رشد می‌دهد تا ندا دهند که دولت ستم مرده باد. یا یک نویسنده مسیحی در میان رمان‌ها، فیلم نامه‌ها و اشعاری که متعلق به مسیحیان است، جستجو کرده و دو جلد قطور در ستایش امام حسین(ع)، سخن جمع‌آوری کرده که به زبان عربی است و هنوز به فارسی ترجمه نشده. امام حسین(ع) برای انسان امروز سخن، زیاد دارد، اگر ما اجازه دهیم. 
امام حسین(ع) شخصیتی مصلح و صلح‌جو بود
ایکنا: در میان روشنفکران، قرائت‌های جدیدی از قیام امام حسین(ع) به چشم می‌خورد که خیلی با نگاه اسطوره‌ای و حماسی دکتر شریعتی تفاوت دارد و این قیام را بیش‌تر برمی‌گردانند به ویژگی‌های روانشناختی امام حسین(ع) در مقایسه ایشان با امام حسن(ع) و بخشی از روشنفکران آن را به منازعات قبیله‌ای که از قبل وجود داشته، نسبت می‌دهند. نظر شما در این رابطه چیست؟
صحتی: اینکه نگاه‌ها و نظرات فرهیختگان و نواندیشان تغییر پیدا می‌کند، به نیازهای هر زمان برمی‌گردد که اقتضا می‌کند برای رفع آن‌ها، انسان‌ها ناخواسته به فکر راه چاره باشند و نسبت به زمان ذهنیتی پیدا کنند که باعث می‌شود نگاه‌ها هم به روز شود. مثلا در دهه چهل و پنجاه که مارکسیست‌ها، اسلام را متهم می‌کردند که برای اجتماع و مسائل سیاسی برنامه ندارد و فقط به درد قبرستان می‌خورد، همه چیز به اجتماعیات تأویل می‌شد. از مشروطیت شروع شده بود و در دهه چهل و پنجاه به اوج خودش رسید و افراط شده بود. امروز نیز آنقدر در این موضوع افراط شده که می‌خواهند از آن افراط برگردند. آن‌هایی که همه وجودشان انقلابی بود، می‌خواستند از امام حسین(ع) فردی انقلابی بسازند، اما امروزه دوران انقلابی‌گری سپری شده و اقتضائات خودش را دارد. البته عده‌ای هم بودند که هرگز جو زده نبودند، برخلاف فعالان سیاسی. مثلا قبل از انقلاب، هم‌زمان یا کمی بعد از تألیف«شهید جاوید»، مرحوم آیت‌الله سید رضا صدر، برادر بزرگ امام موسی صدر، کتابی دارد به نام«پیشوای شهیدان» در رابطه با امام حسین(ع) که در مقدمه آن به صراحت می‌گوید کسانی که می‌پندارند امام حسین(ع) انقلابی بوده است، این‌ها مارکسیست‌اند. امام حسین(ع) هرگز انقلابی نبود، بلکه مصلح بود. اینکه در شخصیت، با امام حسن(ع) متفاوت بود، نه، اگر دقت کنیم، امام حسن(ع) ده سال با معاویه صلح کرد، اما امام حسین(ع) بیست سال با معاویه صلح کرد، ده سال را دوشادوش برادر بزرگ و ده سال دوم را در امامت خودش. در صورتی که در دهه دوم می‌توانست دست به شمشیر ببرد. معاویه برادرش را مسموم کرده و کشته بود، حجر بن عدی و یارانش را به قتل رسانده و تمام شروط عهدنامه را زیرپا گذاشته بود، از جمله اینکه یزید را به عنوان ولی‌عهد خودش تعیین کرده بود، در حالی که طبق عهدنامه، نباید کسی را به جانشینی خودش انتخاب می‌کرد. با اینکه معاویه تمام شروط عهدنامه را شکسته بود و امام حسین(ع) می‌توانست با تمسک به یکی از این‌ها دست به شمشیر ببرد، این کار را نکرد. امام حسین(ع) بسیار بیش‌تر از امام حسن(ع) صلح‌جو بود. واقعیت تاریخی است. واقعه عاشورا را شش ماه عقب انداخت. از مدینه به مکه رفت تا جنگی رخ ندهد. صد و بیست و پنج روز در مکه پناه گرفت. در کربلا هم که ایشان را محاصره کردند، بارها با عمر سعد مذاکره کرد تا فاجعه‌ای پیش نیاید. شاید نتوان در میان ائمه(ع) صلح‌جوتر از امام حسین(ع) پیدا کرد. در هر شرایطی دنبال صلح بود. من این را در کتابی که در تکمیل عاشورا پژوهی نوشتم با عنوان«منطق عاشورا پژوهی»، تحت عنوان اصالت صلح در فرهنگ عاشورا آورده‌ام با شواهد و مستندات که بارها و بارها فرصت‌های طلایی پیش آمد که امام حسین(ع) اگر پیش‌دستی می‌کرد، حتما پیروز می‌شد. تنها مسلم بن عقیل نبود که از پشت پرده بیرون نیامد تا ابن زیاد را بکشد، بلکه برای خود امام حسین(ع) فرصت‌هایی پیش آمد که اگر دست به شمشیر می‌برد، حتما پیروز می‌شد، اما از این فرصت‌ها استفاده نکرد. یکی زمانی بود که لشکر حر از دور پیدا شد و چند نفر از پیش قراولان خدمت امام حسین(ع) می‌رسند و گزارش می‌دهند که این‌ها سپاهی از طرف ابن زیاد هستند به فرماندهی حر بن یزید ریاحی که راه خود را گم کرده و خسته و تشنه هستند. یکی از یاران امام حسین(ع) که فردی نظامی بود، این‌ها را می‌شنود و به امام می‌گوید موضع ما نسبت به آن‌ها خیلی بهتر است، ضمن اینکه آن‌ها راه خود را گم کرده‌اند، خسته هستند و آب ندارند، اگر ما از این موضع با سنگ هم با آن‌ها مبارزه کنیم و نخواهیم دست به شمشیر ببریم، پیروز می‌شویم، مردم هم دلشان با شماست، منتها به خاطر دنیایشان می‌ترسند، مراقبند ببینند کدام طرف می‌برد. اگر ما بر این هزار نفر چیره شویم، همه پشت سر شما قرار گرفته و از شما دفاع می‌کنند. امام حسین(ع) می‌فرماید درست می‌گویی و خالصانه نصیحت کردی، ولی به خدا قسم من هرگز جنگ را شروع نمی‌کنم.
فلسفه عزاداری برای امام حسین(ع)، حمایت از مظلومین و خروش علیه ستمگران است
ایکنا: در دفتر دوم مثنوی داستانی هست که مرد شاعری در شهر حلب می‌بیند عده‌ای در حال عزاداری هستند و می‌پرسد این عزاداری از چه بابت است و سپس آن شعر معروف را می‌گوید که: پس عزا بر خود کنید ای خفتگان/ زانکه بر مرگیست این خواب گران. با توجه به این داستان، فلسفه گریه بر امام حسین(ع) چیست؟
صحتی: بسیاری از افراد سطحی‌نگر، مولوی را به خاطر این شعر تکفیر می‌کنند، در صورتی که دقت نمی‌کنند. مولوی پیام بسیار زیبایی در این شعر دارد، مبنی بر اینکه شما که بر حسین بن علی(ع) گریه می‌کنید، کسی که به آرزوی بزرگش یعنی شهادت رسید و بر یزید لعن و نفرین می‌فرستید، این یزیدیان زنده‌ای که اطراف شما را گرفته‎‌اند، چرا آن‌ها را نمی‌بینید. از قضا این موضوع فقط در مثنوی نیست و من در ادبیات‌های مختلف دیده‌ام. امام حسین نماد، اسوه و الگو است به عنوان مظلوم. حمایت از ایشان به خاطر مظلومیت ایشان است. اصل بر حمایت از مظلوم است و امام حسین(ع) سید المظلومین هستند. حالا بر مظلوم ۱۴۰۰ سال پیش گریه کنیم، ولی از مظلومین زنده سراغی نگیریم. این نقض غرض است، عزاداری نیست. گریه بر خود کنید ای خفتگان، سخن حق و زبان حال امام حسین(ع) است. امام حسین(ع) اگر زنده بود، همین حرف را می‌زد. فلسفه عزاداری نیز همین است. عزاداری و زیارت امام حسین(ع) که این همه به آن بها داده و برایش ثواب ذکر کرده‌اند، به خاطر این بوده که در زمان صدور روایات این چنینی، دشوارترین کارها بود، لذا افضل الاعمال بود، چون هزینه، بیش‌تر داشت. خلفای اموی و عباسی که شیوه حکومتشان مثل یزید بود، نام و یاد امام حسین(ع) آن‌ها را رسوا می‌کرد، لذا زیارت و عزاداری برای امام حسین(ع)، خاکریز اول مبارزه با استبداد مذهبی بود، مشروعیت حکومت‌هایی را که به نام دین ستم کرده و به آن قداست می‌بخشیدند، می‌شکست و این را حکومت‌ها هم فهمیده بوده و به آن حساس بودند، دست و پای کسانی را که به زیارت امام حسین(ع) می‌رفتند، قطع می‌کردند؛ کوچک‌ترین کار این بود که حقوقشان را از بیت‌المال قطع کرده و سپس اموالشان را مصادره می‌کردند، حتی کار به جایی می‌رسید که آن‌ها را به زندان می‌انداختند و دست و پایشان را می‌بریدند. شیخ عباس قمی می‌نویسد تنها متوکل عباسی هفده بار دستور داد قبر امام حسین(ع) را با خاک یکسان کردند، چون مبارزان در آنجا جمع می‌شدند و نهضت‌های ضد ستم از همان‌جا برمی‌خاست. اولین کتابی که بنده راجع به امام حسین(ع) کار کردم و در سال ۷۳ چاپ شده است، تحت عنوان«سیمای کربلا، حریم حریت»، در آن‌جا نشان دادم که در طول تاریخ، به خصوص در قرون اول تا چهارم، بیش‌تر قیام‌ها از کربلا برخاسته، قیام توابین، قیام مختار و حتی قیام زبیر. عجیب است با اینکه دشمن هم هستند، هر دو به امام حسین(ع) ارادت دارند. هم مختار دم از امام حسین(ع) می‌زد و هم قاتلش، مصعب بن زبیر که داماد امام حسین(ع) نیز بود، با سکینه بنت الحسین زندگی می‌کرد، این را نگفته‌اند، من به تازگی در کتاب‌های بسیار قدیمی و معتبر یافته‌ام، زمانی که وارد عراق شد، اولین کاری که می‌کند، به زیارت امام حسین(ع) می‌رود و بعد نیز در آخرین ساعاتی که محاصره شده بود و دیگر امکان پیروزی نداشت، سکینه مانع او می‌شود، ولی او می‌گوید من همان راهی را می‌روم که جوانان بنی‌هاشم آن را رسم کردند، مرگ با عزت بهتر از زندگی با ذلت است. این را ابن ابی الحدید در شرح نهج البلاغه در دو جا نقل کرده است. 

امام حسین علیه‌السلام

به گزارش ایمنا به نقل پایگاه اطلاع رسانی نوانا ، آگاهی از شهادت امام ‎حسین (علیه السلام) در میان انبیاء الهی و امت‌های گذشته، سابقه طولانی داشته است. در این باره اخبار بسیاری در کتاب‌های تاریخی و حدیثی شیعه و سنی وجود دارد که دو نمونه از ‌آن را با استناد به «مقتل جامع سیدالشهدا» زیر نظر حجت‌الاسلام مهدی پیشوایی ذکر می‌کنیم:
۱- ابن عباس از امیرالمؤمنین (علیه السلام) حدیثی را درباره عبور حضرت عیسی (علیه السلام) از سرزمین کربلا نقل می‌کند که حضرت (در بخشی از این حدیث) می‌فرماید: «عیسی [هنگام عبور از کربلا] نشست و شروع به گریه کرد و حواریون نیز با وی نشستند و گریه کردند؛ اما علت گریه حضرت عیسی (علیه السلام) را نمی‌دانستند. از این رو به حضرت گفتند ای روح و کلمه خدا، سبب گریه شما چیست؟ حضرت فرمود: آیا می‌دانید اینجا چه سرزمینی است؟ گفتند: نه فرمود اینجا زمینی است که در آن فرزند رسول خدا احمد و فرزند آزادزن پاک و مبرا از هر گونه پلیدی و آلودگی، که شبیه مادرم [مریم] است، کشته شده و در آن دفن می‌شود». (امالی شیخ صدوق، ص۶۹۵، ح۵)
۲. سماعه بن مَهران می‌گوید که از امام صادق (علیه السلام) شنیدم که فرمود: آن کسی که خداوند در کتابش درباره او فرموده: «وَاذْکُرْ فِی الْکِتَابِ إِسْمَاعِیلَ إِنَّهُ کَانَ صَادِقَ الْوَعْدِ وَکَانَ رَسُولًا نَّبِیًّا (در این کتاب از اسماعیل یاد کن؛ زیرا که او درست‌وعده و فرستاده‌ای پیامبر بود)» پیامبری از پیامبران بوده [که خدا او را به سوی قومش برانگیخت]، پس قومش بر او مسلط شده، پوست سر و صورتش را کندند! آنگاه خدا فرشته‌ای را نزد او فرستاد و گفت: پروردگار جهانیان به تو سلام می‌رساند و می‌فرماید: آنچه را قومت با تو کردند، دیدم. پس هر چه می‌خواهی، از من بخواه. اسماعیل(علیه السلام) گفت: ای پروردگار جهانیان حسین بن علی بن ابی‌طالب [در ابتلا به بلاها و مصیبت‌ها]، برای من اسوه و الگوست. امام صادق (ع)فرمود: او پیامبری غیر از اسماعیل پسر ابراهیم [خلیل] بوده است. (امالی شیخ مفید، ص ۳۹، ح۷)

امام حسین علیه‌السلام-زندگینامه

 پیش از آنکه شخص امام حسین(ع) را بکشند، ترور شخصیت ایشان را پیش از عاشورا شروع کرده بودند، از زمان معاویه، مخصوصا در شامات و بعد این را به حجاز و عراق توسعه داده بودند. تحریف اندیشه‌های امام حسین(ع) قبل، هم‌زمان و بعد از عاشورا بوده. لذا بعد از عاشورا، ابتدا موضع‌گیری‌های فرزندان و جانشینان امام حسین(ع) و سپس پیروان امام کاملا دفاعی بوده. مثل کار امام حسین(ع). همان‌طور که مبارزه ایشان، دفاع بود، بعد از آن از اندیشه هم دفاع صورت گرفت و به اصطلاح، پاسخ‌گویی به حملات و اتهامات عقیدتی بود. امام حسین(ع) را ابتدا ناجوانمردانه به ارتداد متهم کردند، سپس کشتند. بعد از کشتن ایشان هم تلاش کردند به این فاجعه مشروعیت ببخشند. این امر در میان مسلمانان ادامه داشت و بعدها از قرن چهارم به بعد به آن صورت مکتوب دادند. لذا علمای ما در پاسخ به آن‌ها حرف‌هایی زدند. تمام صحبت‌های علمای ما بیش‌تر دفاعی و انفعالی است. حتی آن‌ها کار را به جایی رساندند که گفتند کار حسین(ع) نوعی القاء نفس در تهلکه(مهلکه) بود و به این آیه شریفه قرآن استناد می‌جستند که می‌فرماید:«لا تلقوا بایدیکم الی التهلکه» و در پاسخ به این است که شریف مرتضی در تنزیه الانبیاء آن حرف‌ها را می‌زند. لذا برخلاف اینکه شما پرسیدید چه زمانی منجر به تحریف شد، می‌خواهم بگویم اصلا قتل امام حسین(ع) در میان انواع و اقسام تحریفات امکان پیدا کرد. اصلا قاتل امام حسین(ع)، تحریفات بود و یکی از اهداف جانشینان پیامبر(ص) بعد از وفات ایشان، مبارزه با تحریف بود که این مبارزه در زمان امام حسن(ع) و امام حسین(ع) به اوج خود می‌رسد. یعنی این‌گونه نبود که تحلیل شهادت امام حسین(ع) منجر به تحریف شود، بلکه برعکس، می‌خواستند امام حسین(ع) را از لابلای آن همه تحریفات انباشته و متراکم نجات داده و ایشان را تبرئه کنند. اگر به متون زیارتی هم‌چون زیارت عاشورا و وارث نگاه کنید، این عبارت را می‌بینید:«اشهد انک قد اقمت الصلاه و آتیت الزکات و امرت بالمعروف و نهیت عن المنکر و اطعت الله حتی اتیک الیقین»، این همه شهادت‌ها برای رفع آن اتهامات واهی و تهمت‌های ناجوانمردانه است که با همان‌ها توانستند امام حسین(ع) را بکشند و الا اگر این بستر را آماده نمی‌کردند، نمی‌توانستند آن فاجعه را بیافرینند. بعد از عاشورا نیز ادامه داشت. خدا می‌داند چقدر به شکرانه قتل امام حسین(ع) مسجد ساختند. رساله‌ای هست متعلق به اواخر قرن چهارم از محقق کرکی به نام«التعجب» که طبق مطالب مندرج در آن، کسانی که لباس‌های امام حسین(ع) را غارت کرده بودند، به این کار افتخار می‌کردند و برایشان نماد مسلمانی و تدین بود، حتی آن طایفه را با ابزار و وسیله‌ای که غارت را انجام داده بودند، می‌شناختند. نعلین اسب‌هایی را که با آن‌ها بر پیکر امام تاخته بودند، بر سردر خانه‌هایشان نصب کرده و به آن افتخار می‌کردند که الان در خرافات هم هست و عده‌ای خیال می‌کنند برای دفع چشم زخم است، در صورتی که این، کار قتله امام حسین(ع) بوده، آن ده نفری که روی جسد امام حسین(ع) اسب تاخته بودند، نعلین آن اسب‌ها را به عنوان تبرک و مدال افتخار سردر خانه خود زده بودند.   
ایکنا: این موضوع در مورد تحلیل‌های اندیشمندان شیعه درست است. منظور تحلیل‌هایی است که فرقه‌های دیگر در رابطه با عاشورا ارائه داده‌اند و در واقع این قیام را تحریف کرده‌اند.
صحتی: بیش‌تر سخنان و اهداف امام حسین(ع) را تحریف کردند. اصلا کار دشمن همین بود و اگر این کار را نمی‌کرد، نمی‌توانست امام حسین(ع) را بکشد. اما بعدها این تحریفات توسط دوستان نیز ناخواسته صورت گرفت که به نظر می‌آید منظور شما بیش‌تر همین‌ها بوده است. نمونه این‌ها یکی دو تا نیست، زیاد است. اگر بخواهیم از تحریف سخنان امام حسین(ع) مثال بزنیم، همه سخنی از امام حسین(ع) را شنیده‌اند که می‌فرماید:«انا قتیل العبرات». این را همه جا این‌گونه ترجمه می‌کنیم که امام حسین(ع) فرمود من کشته اشک‌ها هستم. آن وقت این برداشت صورت می‌گیرد که هدف امام حسین(ع) این بود که کشته شود تا مردم برایش گریه کنند و با این گریستن‌ها، گناهانشان پاک شود. در صورتی که این امر خیلی تحریف و تحقیر است. گریه کردن هم می‌تواند هدف باشد؟ یعنی امام حسین(ع) می‌گوید من کشته می‌شوم تا برایم گریه کنند؟ اگر دقت کنید، این سخن معنای دیگری دارد. من ابتدا کلمه قتیل را جستجو کردم و بعد آن را به مضاف‌های دیگر اضافه کردم، مثلا قتیل الحب، در عربی لفظ عشق به کار برده نمی‌شود. معنای عشق را با لفظ حب به کار می‌برند و به کسی که بر سر خواستن عشقی کشته شده باشد، قتیل الحب می‌گویند. یا اگر کسی با شمشیر کشته شود، به او می‌گویند قتیل السیف. در همه این موارد، مفعول به فاعل اضافه شده است. قتیل به معنای مقتول است. قتیل العبره یعنی کشته شده اشک، کسی که اشک‌ها او را کشته است. این سخن را امام حسین(ع) قبل از شهادت خود گفته است. پیش‌بینی است. در آستانه فاجعه عاشورا که از مرگ معاویه تا این واقعه، شش ماه طول کشید، در این مدت ائمه جمعه و جماعات و خطبای رسمی در مساجد می‌گفتند درست است که حسین بن علی(ع) فرزند پیامبر است، پیامبر او را می‌بوسید و درباره او چنین و چنان گفته و عزیز و محترم است، اما چه کنیم که در میان مسلمانان دو دستگی ایجاد کرده، اگر همین‌طور پیش برود، مجبوریم جلویش را گرفته و او را بکشیم. این‌ها را می‌گفتند و مزورانه گریه می‌کردند. شاید عده‌ای هم اعتقادشان همین بود و گریه می‌کردند. این‌ها را امام حسین(ع) می‌دید و می‌شنید و می‌گفت انا قتیل العبرات. همین اشک‌ها و تزویرها بالاخره مرا می‌کشد. یعنی در این سخن، عبره کنایه از تزویر است. منظور امام این است که تزویر، ایشان را می‌کشد. اگر این تزویر نباشد، نمی‌توانند ایشان را بکشند. من این را جستجو کردم و در بسیاری از روایات دنباله دارد: لا یذکرنی مؤمن الا استعبر: هیچ مؤمنی مرا یاد نمی‌کند، مگر اینکه اشک چشمش جاری می‌شود. این هم هیچ تعارضی با معنایی که ما برداشت کردیم، ندارد. یعنی تنها این نیست که با این اشک چشم‌ها مرا می‌کشند، بلکه بعد از مرگم نیز هر مؤمنی این را بشنود، گریه می‌کند. نمونه اتم آن روایتی است از یکی از دختران امام حسین(ع) که می‌گوید وقتی خیمه‌ها را غارت کردند، کسی گوشواره از گوش من می‌کشید و در عین حال گریه می‌کرد. به او گفتم این چه وضعی است که هم غارت می‌کنی و هم گریه می‌کنی. گفت به هر حال من شما را می‌شناسم، می‌دانم از کدام خانواده هستید. گفتم اگر می‌دانی، پس چرا غارت می‌کنی. جواب داد اگر من غارت نکنم، کس دیگری این کار را می‌کند.

امام حسین علیه‌السلام-زندگینامه

معاویه با آنکه می‌دانست امام حسین (ع) اگر فرصتی بیابد، علیه او قیام می‌کند و با اینکه او حتی گاهی امام (ع) را تهدید نیز می‌کرد، ولی از اقدام عملی بر ضد آن حضرت پرهیز داشت. پس از مرگ معاویه شرایط تغییر کرد؛ زیرا از سویی یزید به فسق و فجور و بی‌دینی شهرت یافته بود و از انجام هیچ گناهی حتی به صورت علنی پروا نمی‌کرد. او جوانی خام و بی‌تجربه بود و هیچ سابقه‌ای در اسلام نداشت. به همین دلیل، میان صحابه و فرزندان آنان نیز دارای امتیاز و مقبولیتی نبود.
از سوی دیگر گروه زیادی از مردم کوفه برای همراهی امام حسین (ع) اعلام آمادگی کرده بودند. امام (ع) زمینه را برای افشای چهره واقعی بنی‌امیه و یاری دین خدا، فراهم دید و با هدف احیای دین خدا قیام و حرکت خویش را آغاز کرد. آن حضرت در مرحله نخست در صورت امکان در پی تشکیل حکومت اسلامی بود و در غیر این صورت، با شهادت خود و یارانش به تکلیف خود عمل می‌کرد. او در کلمات گوهر بارش، انگیزه‌های قیام خود را بیان فرموده است که آنها را ذکر می‌کنیم.
اول: افشای چهره واقعی بنی‌امیه
«وَ عَلَی الإسلام السَّلامُ إذْ بُلِیَتِ الأُمَّةُ بِراعٍ مِثْلَ یَزیدَ؛ زمانی که امت اسلامی گرفتار زمامداری مثل یزید شود، باید با اسلام خداحافظی کرد».[1]
امام حسین (ع) در اینجا تصریح کرده که با وجود حکومتی که یزید در رأس آن است، دیگر امیدی به بقای دین خدا نمی‌رود. از کلام امام (ع) برداشت می‌شود که باید در برابر این خاندان فاسد قیام کرد، آن هم با افشای چهره واقعی آنها.
دوم: احیای سنت پیامبر(ص)
امام حسین (ع) در نامه‌ای به جمعی از بزرگان بصره، هدف از قیام بر ضد حکومت یزید را احیای سنت پیامبر (ص) بیان می‌فرماید:
«و أنا اَدْعُوکُمْ إلی کتابِ اللهِ و سُنَّةِ نَبِیِّهَِ(ص) فَإنَّ السُّنَّةَ قَدْ أمِیتَتْ؛[2] من شما را به کتاب خدا و سنت پیامبرش فرا می‌خوانم؛ چرا که (این گروه) سنت پیامبر (ص) را از بین برده‌اند».
سوم: مبارزه با بدعت‌ها
امام (ع) در همان نامه‌ای که به بزرگان بصره نوشته بود، فرموده است:
«وَ اِنَّ البِدْعَةَ قَدْ اُحْییَتْ؛ این گروه بدعت (در دین) را احیا کردند».
معاویه برای پیشبرد اهداف خویش و تحکیم پایه‌های مقام خود که سخت به آن علاقه داشت، در احکام اسلامی و دین هم بدعت‌هایی پدید آورد که مهم‌ترین آنها انحراف خلافت از مسیر صحیح خود و تبدیل آن به سلطنت استبدادی و موروثی به ویژه انتخاب فرزند آلوده و ناصالحش برای ولایتعهدی بود.[3]
یکی دیگر از بدعت‌ها، چگونگی مصرف بیت‌المال بود؛ زیرا در دوران معاویه، بیت المال به عنوان ثروت شخصی او و دودمانش در آمد و کسی نمی‌توانست درباره بیت المال از او بازخواست کند. بدعت دیگر، جواز ازدواج با دو خواهر در یک زمان بود و صدها بدعت دیگر که شمارش همه آنها در این مقاله نمی‌گنجد.[4]
چهارم: مبارزه با فساد آشکار
پنجم: احیای حدود الهی
ششم: مبارزه با اتلاف کنندگان اموال فقیران
امام حسین (ع) در مسیر کربلا، با فرزدق ملاقات می‌کند و از خلاف‌کاری‌های حاکمان شام و قیام برای نصرت دین خدا سخن می‌گوید و می‌فرماید:
«یا فَرَزْدَقُ إنَّ هوُلاءِ قومٌ لَزِمُوا طاعَةَ الشَّیطانِ، و تَرَکوُا طاعَةَ الرَّحْمانِ، و أظْهروُا الفسادَ فی الأرضِ، وَ أبْطِلُوا الحُدُودَ، وَ شَرِبُوا الخُمُورَ، وَ اسْتَأثَروُا فی‌أموالِ الْفُقَراءِ و المَساکینَ، وَ أنَا أولی مَنْ قام بِنُصرَةِ دین الله، وَإعزازِ شَرعِهِ، و الجَهادِ فی‌سَبیلِهِ لِتَکُونَ کَلِمَةُ اللهِ هِیَ العُلیا؛[5] ای فرزدق! اینان گروهی هستند که پیروی شیطان را پذیرفتند و اطاعت خدای رحمان را رها کردند و در زمین فساد را آشکارا ساختند، و حدود الهی را از میان بردند، و باده‌ها نوشیدند، و دارایی‌های فقیران و بیچارگان را ویژه خود ساختند، و من از هر کس به یاری دین خدا و سربلندی آیینش و جهاد در راهش سزاوارترم، تا آیین خدا پیروز و برتر باشد».
هفتم: عمل به حق و مبارزه با باطل
آن حضرت در خطبه‌ای دیگر که در مسیر کربلا در جمع لشکریان حرّ ایراد کرد، فرمود:
«ألاتَرَوْنَ إلی الحَقِّ لا یُعْمَلُ به، و إلی الباطِلِ لا یُتَناهی عنه لِیَرْغَبَ المُؤمِنُ فی لِقاءِ رَبِّهِ حَقَّاً حَقّاً؛[6] آیا نمی‌بینید به حق عمل و از باطل جلوگیری نمی‌شود. در چنین شرایطی بر مؤمن لازم است که به دیدار پروردگارش راغب باشد».
امام (ع) با این کلمات هم هدف خویش را از قیام و حرکتش بیان می‌کند و هم آمادگی خویش را برای شهادت در راه مبارزه با باطل و احیای دین خدا اعلام می‌دارد.

     

هشتم: احیای حق
محدث معروف دینوری نقل کرده است: هنگامی که امام از بطن الرّمه حرکت کرد، با عبدالله بن مطیع که از عراق می‌آمد، مواجه شد. وی به امام (ع) عرض کرد: پدر و مادرم فدای تو ای پسر رسول خدا! چه چیز باعث شد که تو از حرم خدا و حرم جدّت بیرون بیایی؟ امام (ع) فرمود:
«إِنَّ أَهْلَ الکُوفَةِ کَتَبُوا إِلیَّ یَسْألُونَنِی أَن أقْدِمَ علیهم لما رَجَوْا مِن اِحْیاءِ مَعالِمِ الحَقِّ؛[7] مردم کوفه نامه نوشتند و از من خواستند که به سوی آنان بروم، بدان امید که (با قیام علیه بنی‌امیه) نشانه‌های حق زنده شود».
نهم:  اصلاح امت پیامبر(ص)
دهم: بر پایی امر به معروف و نهی از منکر
شاید بتوان صریح‌ترین و رساترین تعبیر امام (ع) در تبیین انگیزه اصلی قیامش را جمله‌ای دانست که در وصیت‌نامه آن حضرت به برادرش محمد حنفیه آمده است:
«وَ إِنَّما خَرَجْتُ لِطَلَبِ الإِصْلاح فی أمَّةِ جَدِّی، أرِیدُ أَن آمُرَ بالمعروفِ و أنهی عن المنکر؛[8] من فقط برای اصلاح در امت جدم به پا خاستم، می‌خواهم امر به معروف و نهی از منکر کنم».
حضرت سید الشهداء (ع) بعد از هلاکت معاویه، زمانی که از سوی والی مدینه به بیعت با یزید فراخوانده شد، به شدت برآشفت و آن را مردود شمرد و شبانگاه به سوی قبر پیامبر (ص) رفت و در نیایش با خداوند چنین عرضه داشت:
«اللّهُمَّ هذا قَبْرُ نَبیِّکَ محمد(ص) و أنَا ابْنُ بِنْتِ نَبیِّکَ و قَدْ حَضَرَنیِ من الأَمرِ ما قَد عَلِمْتَ، اللهم إِنی أحِبُّ المعروف و أنْکِرُ المُنْکِرَ؛[9] خداوندا! این قبر پیامبر تو محمد (ص) است و من هم فرزند دختر اویم. از آنچه برای من پیش آمده، تو آگاهی. خداوندا! من معروف را دوست دارم و از منکر بیزارم».
آن حضرت خطبه‌ای دیگر دارد که به گفته برخی علما، این خطبه در منا ایراد شده است. در این خطبه امام (ع) ثمره امر به معروف و نهی از منکر را چنین بیان می‌فرماید:
«فَبَدَأَ اللهُ بالأمرِ بالمعروفِ و النَّهیِ عن المنکرِ فریضةً منه لِعِلْمِهِ بأَنّها إذا أُدّیَتْ و أُقِیمَتْ استقامتٍ الفرائِضُ کُلُّها هَیَّنُها و  صَعْبُها و ذلک أنَّ الأمرَ بالمعروف و النَّهی عن المنکر دعاءٌ إلی الإسلام مع رَدِّ المظالِم و مُخالَفَةِ الظالم و قِسْمَةِ الْفَیْیءِ و الغنائم و أخْذِ الصدقاتِ من مواضِعها وَ وضْعِها فی حَقِّها؛[10] خدا از امر به معروف و نهی از منکر به عنوان تکلیف واجبی از سوی خود، آغاز کرده است؛ زیرا می‌دانست که اگر این دو فریضه ادا و برپا شود، همه فرایض از آسان و دشوار، برپا شوند و این از آن رو است که امر به معروف و نهی از منکر دعوت به اسلام است و توأم است با ردّ مظالم، مخالفت با ظالم، تقسیم بیت المال و غنایم، گرفتن زکات از جای خود و صرف آن در موردی که شایسته آن است».
یازدهم: مبارزه با کسانی که حرام خدا را حلال شمرده‌اند.
دوازدهم: مبارزه با پیمان شکنان
سیزدهم: مبارزه با ظلم و ستم
چهاردهم: مبارزه با مخالفان سنت پیامبر (ص)
بر اساس نقل مورخان، آن گاه که حر مانع حرکت امام شد، امام (ع) نامه‌ای به بزرگان کوفه نوشت و تمام موارد چهارگانه را در این نامه بیان فرمود:
«فَقَدْ عَلِمْتُمْ أنَّ رَسُولَ اللهِ(ص) قد قال فی حَیاتِهِ، مَن رَأیَ سُلْطاناً جائراً  مُسْتَحِلَّا لِِحُرُمِ اللهِ...، ناکِثاً لِعَهْدِ اللهِ، مخالفاً لِسُنَّةِ اللهِ، یَعْمَلُ فی‌عبادِ اللهِ بالإثْمِ وَ العُدْوانِ، ثُمَّ لم یُغَیِّرْ بِفِعْلٍ و لا قولٍ، کان حَقیقاً علی اللهِ أنْ یُدْخِلَهُ مَدْخَلَهُ؛[11] می‌دانید که پیامبر خدا (ص) در زمان حیاتش فرمود: هر کس سلطان ستمگری را ببیند که حرام خدا را حلال شمرده و پیمان خدا را شکسته، با سنت پیامبر (ص) مخالفت ورزیده و در میان بندگان خدا به ظلم و ستم رفتار کرده، ولی با او به مبارزه عملی و گفتاری برنخیزد، سزاوار است که خداوند او را به جایگاه آن سلطان ستمگر (جهنم) وارد کند».
 حضرت سیدالشهداء(ع) با این سخنان ضمن یادآوری وظایف همه قشرهای مردم، خصوصاً بزرگان کوفه، عزمِ جزمِ خویش را برای اصلاح امور و مبارزه کامل با خودکامگان و ستمگران بنی‌امیه اعلام می‌دارد و این مبارزه را مشروط به حمایت آنها هم نمی‌کند.
پانزدهم: آشکارکردن نشانه‌های دین خدا
شانزدهم: مورد عمل قرار گرفتن احکام الهی
امام حسین(ع) در خطبه‌ای با صراحت هدف از تلاش و تکاپوی خویش را چنین بیان می‌کند:
«اللهم إِنَّکَ تَعْلَمُ إِنَّهُ لَمْ یَکُنْ مِنَّا تَنافُساً فی سُلطانٍ، و لا التِماساً مِنْ فُضُولِ الحُطامِ، وَ لکِنْ لِنَرَیَ المَعالِمَ مِنْ دِینِکَ، و نُظْهِرَ الإصْلاحَ فی بِلادِکَ و یَأمَنَ الْمَظْلوُمُونَ مِنْ عِبادِکَ، وَ یَعْمَلَ بِفَرائِضِِکَ و سُنَّتِکَ وَ أحْکامِکَ[12] خداوندا! تو می‌دانی که آنچه از ما (در راه بسیج مردم) سر زده است، برای رقابت در امر زمامداری و یا به چنگ آوردن ثروت و مال نبوده، بلکه هدف ما آن است که نشانه‌های دین تو را آشکار سازیم و اصلاح و درستی را در همه بلاد آشکار کنیم تا بندگان مظلومت آسوده باشند و به فرایض و سنت‌ها و احکامت عمل شود».
هفدهم: تشکیل حکومت اسلامی
آن حضرت در خطبه‌ای که پس از نماز عصر در جمع لشکریان حرّ خواند، فرمود:
«أَیُّهَا النَّاسُ أنَا ابْنُ بِنْتِ رَسُولِ اللهِ(ص) و نَحْنُ أولی بِوِلایَةِ هذِهِ الأمُورِ عَلَیْکُمْ مِنْ هؤلاء المُدَّعِینَ ما لیْسَ لَهُمْ[13] ای مردم! من فرزند دختر رسول خدایم و ما به ولایت این امور بر شما از این مدعیان دروغین سزاوارتریم».
امام(ع) همچنین در نامه‌ای که هنگام اعزام مسلم(ع) خطاب به او مرقوم می‌دارد، بار دیگر بر بسیج نیروها و آماده‌سازی مردم تأکید می‌ورزد. در این نامه می‌خوانیم:
«وَ ادْعُ النّاسَ إِلی طأعَتی، و اُخذُلْهُم عَنْ آل أبی‌سُفیانَ، فَإنْ رَأَیْتَ الناسَ مُجْتَمِعینَ عَلی بَیْعَتی فَعَجِّلْ لی بالخَبْرِ، حَتّی أعْمَلَ علی حَسَبِ ذلک إِن شاءَ اللهِ تعالی[14] (چون به کوفه رسیدی) مردم را به پیروی از من دعوت کن و آنان را از حمایت آل ابی‌سفیان بازدار. اگر مردم متّفقاً بیعت کردند، مرا با خبر ساز تا برابر آن عمل کنم».
پراکنده ساختن مردم از حمایت خاندان ابوسفیان و فراخوانی مردم به اطاعت امام و یکپارچه کردن آنان برای بیعت و همراهی، همه نشان از تهیه ساز وکارهای مناسب برای تشکیل حکومت دارد.
به هر حال، با توجه به شواهد تاریخی ـ که بخشی از آن گذشت ـ یکی از اهداف قیام سالار شهیدان، تشکیل حکومت اسلامی و در واقع بازگرداندن خلافت به جایگاه اصلی خویش بود تا در پناه، آن عدل و داد گسترش یابد و حق احیا و باطل و پلیدی نابود شود.
آنچه بیان داشتم، شاید تمام اهداف نباشد. از این رو، شایسته است که دیگر پژوهشگران هم به بررسی این موضوع بپردازند.
پی‌نوشت‌ها
[1]. بحارالأنوار، ج44، ص326؛ فتوح ابن اعثم، ج5، ص27.
[2]. تاریخ طبری، ج5، ص357؛ بحارالأنوار، ج44، ص340.
[3]. پیام امیرمؤمنان، ج3، ص250.
[4]. الغدیر، ج11، ص71 به بعد.
[5]. تذکرة الخواص، ص217، 218؛ موسوعة کلمات الامام الحسین (ع) ، ص408.
[6]. تاریخ طبری، ج5، ص404؛ بحارالأنوار، ج44، ص381.
[7]. اخبار الطوال دینوری، ص245.
[8]. فتوح ابن اعثم، ج5، ص21؛ بحارالانوار، ج44، ص329.
[9]. بحارالانوار، ج44، ص328.
[10]. فرهنگ جامع سخنان امام حسین، ص309.
[11]. بحارالأنوار، ج44، ص381؛ مقتل الحسین، خوارزمی، ج1، ص234.
[12]. تحف العقول، ص239؛ بحار، ج97، ص79.
[13]. فتوح ابن اعثم، ج5، ص78.
[14]. مقتل الحسین خوارزمی، ج1، ص196؛ فتوح ابن اعثم، ج5، ص31.


امام حسین علیه‌السلام-زندگینامه

از آن پس، کربلا کانون الهام و عاشورا سرچشمه قیام و آزادگی شد و شهادت مظلومانه امام حسین (ع) سبب زنده شدن اسلام و بیدار شدن وجدان‌های خفته گردید.

به همین دلیل ماه محرم با حادثه عاشورا عجین شد و فرا رسیدن آن، دل‌ها را پر از غم می‌سازد و پیروان و شیفتگان سرور و سالار شهیدان (ع) از اول محرم، با سیاه پوش کردن محافل و مجالس، به یاد آن امام شهید (ع) و یاران باوفایش، به عزاداری می‌پردازند.

قیام حضرت امام حسین (ع) از روز امتناع از بیعت با یزید تا روز عاشورا، ۱۷۵ روز به طول انجامید که شامل ۱۲ روز در مدینه، ۴ ماه و ۱۰ روز در مکه، ۲۳ روز در بین راه مکه تا کربلا و ۸ روز در کربلا از ۲ تا ۱۰ محرم است.

******

انس با قرآن، اخلاص و توجه به رضایت الهی، اخلاق کریمانه همراه با گذشت، تواضع و فروتنى، سخاوت و ‏احسان، امر به معروف و نهی از منکر، ایثار، توکّل، توجه به عبادت و حق تلاوت قرآن، حق‏گویى، حضور در محضر الهى، ذکر، خوف و خشیت الهى، صبر و تسلیم و رضا، عزت‏ طلبى و ذلّت ستیزى را می‌توان از بارزترین نکات و صفات قابل توجه در حرکت و قیام امام حسین (ع) به عنوان انسانی قرآنى برشمرد.

******

امام حسین (ع) در طول سفر خود به کربلا، خدا را تنها تکیه گاه مى‏‌داند، در دومین سخنرانى در روز عاشورا پس از آن‏ که هر دو سپاه آماده‏ نبرد شدند، خطاب به سربازان عمر سعد فرمود: «سخن مرا بشنوید و عجله نکنید ... بى تردید، سرور من آن خدایى است که قرآن را فرو فرستاده و همواره دوستدار شایستگان است.»

آن حضرت (ع) در عین صلابت و قاطعیت، رئوف، و در عین تهجّد شبانگاهى، در روز، چون شیر بر دشمنان مى‎‏غرّد، از یک سو بر جهاد و شهادت، شجاعت، هجرت و امر به معروف و نهى از منکر به عنوان عناصر کلیدى حضور مؤثر در جامعه تأکید مى‏‌کند و از دیگر سو، مؤمنانى را مى‌‏ستاید که شب‌ها به نجواى با معبود می ‏پردازند.
امام حسین (ع) انس ویژه‏اى با نماز داشت. از برادرش حضرت ابوالفضل العباس (ع) خواست یک شب از امویان مهلت بگیرد تا در آن شب به دعا، نماز، تلاوت قرآن و استغفار و راز و نیاز با خدا بپردازد.
«اِرْجَعْ اِلَیْهِمْ فَاِنِ اسْتَطَعْتَ اَنْ تُوَخِّرَهُمْ اِلى غُدْوَه وَ تَدْفَعَهُمْ عَنَّا الْعَشِیَّهَ لَعَلَّنا نُصَلِّىَ لِرَبِّنَا اللَّیْلَهَ وَ نَدْعُوهُ وَ نَسْتَغْفِرُهُ، فَهُوَ یَعْلَمُ اَنِّی قَد کُنْتُ اُحِبُّ الصَّلاهَ لَهُ وَ تِلاوَهَ کِتابِهِ وَ کَثْرَهَ الدُّعاءِ وَ الاِسْتِغْفارِ.»
«به نزد آنان بازگرد، و چنانچه توانستى تا فردا را از آن‌ها مهلت بگیر و آن‌ها را امشب از ما دفع نما، که ما امشب برای پروردگارمان نماز بگزاریم، و او را بخوانیم، و از او طلب آمرزش نماییم، زیرا خدای تعالی می‌داند که من همیشه نماز، تلاوت کتابش (قرآن)، راز و نیاز و دعای بسیار و استغفار را دوست می‌دارم.»
صبحگاه عاشورا یاران خویش را چنین به صبر فرا مى‏‎خواند که: «اى کریم زادگان! صبورى کنید، زیرا مرگ چونان پلى است که شما را از سختى‎ها و آسیب‏‌ها عبور داده و به بهشت‏ هاى پهناور و نعمت‏هاى جاودانه مى‌رساند ...»
در ظهر عاشورا نیز که تنور جنگ به شدت گرم شده بود، به شخصى که وقت نماز را به ایشان یادآورى کرد، فرمود: «نماز را به یادمان آوردى، خدا تو را از نمازگران قرار دهد، بلکه اکنون وقت آن است، از دشمنان بخواهید که دست از جنگ بشویند تا نمازمان را بخوانیم.» و چون آنان حاضر به این امر نشدند، سعید بن عبداللَّه حنفى و زهیر بن قین، پاسدارى از جان امام (ع) برای اقامه نماز را بر عهده گرفتند و در این راه شهید شدند.
امام حسین (ع) هم با اقامه این نماز در میدان نبرد روز عاشورا، اهمیت عبادت و بندگی خدا را برای همیشه تاریخ به نمایش گذاشت و ثبت کرد.
عصر عاشورا هم در قتلگاه و عروجگاه کربلا، در نیایشى عاشقانه با تن و بازوى زخمدار چنین فرمود که: «بر قضا و حکم تو صبر مى‏‎کنم، اى خداى من، جز تو خدایى نیست. اى فریادرس فریادگران!»
امام (ع) در روز عاشورا در مقابل سپاه دشمن فریاد بر آورد که: «آگاه باشید که زنازاده پسر زنازاده (ابن زیاد) مرا بین دو چیز مخیّر ساخته؛ یا شمشیر کشیده آماده جنگ شوم و یا لباس ذلّت بپوشم و با یزید بیعت نمایم ولى ذلت از ما بسیار دور است (هَیهَاتَ مِنَّا الذِّلَّة)».
آن حضرت (ع) در روز عاشورا بعد از شهادت اصحاب، سر مبارک خود را به آسمان بلند کرد و فرمود: «الَّلهُمَّ اِنّک تَرى‏ ما یُصْنَعُ بولد نبیّک» (خدایا تو شاهدى که با پسر پیغمبر تو چه مى‏‎کنند؟)، همچنان که پس از شهادت طفل شیرخوار خود حضرت علی اصغر (ع)، دست مبارک خود را زیر گلوى او گرفت، وقتى که دستش پر از خون شد، آن را به طرف آسمان پاشید و فرمود: «آن ‏چه که این مصیبت را بر من آسان مى‏ کند، این است که این مصایب در محضر خدا و منظر او واقع مى ‏شود.»
سیره‏ ارجمند سیدالشهدا (ع) را در قرآن باید نگریست تا به حقیقت آن یا شمه‎‏اى از حقیقتش دست یافت.
آن حضرت (ع) نه تنها شاگرد مکتب قرآن که عِدْل و شریک قرآن است، از این‏ روست که در فرازى از زیارتنامه‏ شریف آن امام و سرور آزادگان مى‏‎خوانیم: «السَّلامُ عَلَیکَ یا شریکَ القُران» (سلام بر تو اى شریک قرآن).
اُنس اباعبدالله الحسین (ع) با قرآن به دوران حیات جسمى محدود نمى شود بلکه بعد از شهادت نیز ادامه دارد: منهال بن عمرو می‌گوید:، چون سر مطهّر امام علیه السلام را به دمشق آورده و بر نى حمل مى‏ کردند، من پیش روى او بودم. شخصى سوره‏ کهف را مى‏ خواند تا رسید به آیه‏ شریفه‏ «أَمْ حَسِبْتَ أَنَّ أَصْحَابَ الْکَهْفِ وَ الرَّقِیمِ کَانُوا مِنْ آیَاتِنَا عَجَبًا» «آیا پنداشتى که داستان اصحاب کهف و رقیم از آیات شگفت ماست؟!» (آیه ۱۰)، به خدا سوگند ناگاه آن سر مطهر به سخن آمد و با زبان فصیح فرمود: «شگفت‏ تر از اصحاب کهف، واقعه‏ شهادت و بردن من بر نى است.»