آهو
آهو یا مرال این حیوان زیبا به جهت زیبایی قابل تحسینش و هم چنین آرام و بی آزار بودنش نمادی از مظلومیت و پاکی و معصومیت امام حسین می باشد و ظلم و ستمی که ناحق کوفیان و یزیدیان بر علیه او کردند که تاریخ هرگز این ننگ را فراموش نخواهد کرد.
اژدها
مجسمه اژدها به صورت دهان باز،نمادی از سرانجام جزای بی شرمترین حاکم زمانه ،یزید بن معاویه است.آتشی که اژدها از دهان خود بیرون می فرستد نشان دهنده آتش سوزان جهنم است که دشمنان ظالم امام را شنکجه و جزا خواهد کرد.همچنین اژدها را می توان نمادی از جنیان دانست که در روز عظیم و تکرار نشدنی عاشورا در کربلا برای امداد به محضر امام شرفیاب شدند اما امام از قبول کمک آنها اجتناب کرد.
مرغ رخ
مرغ رخ ،پرنده ای است با تمثیل انسانی که شاید از "براق"(اسب حضرت محمد در شب بزرگ معراج) تعبیه شده است.گویی شهدای واقعه ی عظیم کربلا توسط این مرغ به آسمانها صعود کرده و در فردوس خدای مهربان وارد شدند.
شیر
مجسمه ها یا پیکرهای فلزی شیر ،سمبل قهرمانی و شجاعت و توانایی بی نظیر امام حسین و اصحاب باوفای ایشان را بیان می کند که شجاعانه و تشنه همانند شیرهای قوی به پیکار با دشمن رفتند.همچنین در داستان ها اینطور آمده است حیواناتی مانند شیر برای یاری امام حسین آمده اند اما امام کمک آنها را قبول نکرده و بعد از شهادت امام ،این حیوانات در غم و اندوه از دست دادن این بزرگوار مویه سر داده اند.
شتر
شترهایی که مسئول حمل امام و خانواده و یارانش بودند در واقع همان شترهایی بودند که بعد از غروب غم انگیز عاشورا زنان و کودکان ستم دیده را به طرف شام هدایت کردند به همین مناسبت شتر سمبلی از مظلومیت و ستم دیدگی اهل بیت امام می باشد.
دسته ای از روایات دربارهٔ کرامات حسین در نگاه شیعه به تولد حسین و پیش از آن اختصاص دارد. در این دسته از روایات، بیشتر به نزول جبرئیل نزد پیامبر اسلام جهت تبریک یا نوید تولد فرزندِ کشتهشده بهدست امتش، آوردن مقداری خاک کربلا برای پیامبر برای توصیف مکانِ کشته شدن کودکِ تازهمتولدشده، و ناراحتی فرشتگان برای کشتن این کودک اشاره میشود. دیگر، بیان جایگاه حسین و برخی از فرشتگان مانند رَفائیل که در بعضی روایات، خبررسانِ کشتهشدن حسین است؛ تبیین ارتباط و شباهت میان ماجرای حسین و یَحیی بن زَکریّا و جایگاهِ یکسانِ قاتلان آنان در قیامت؛ و نیز نخستین لعنتکنندگان بر قاتلان حسین که ابراهیم، موسی، داوود و عیسی بودهاند. دومین دستهٔ کرامات یادشده برای حسین، مداوای بال شکستهٔ فرشتهای بهنام رفائیل با لمس حسین در آغاز ولادت است؛ و نیز مداوای برخی بیماریها بدون طبابت و به کرامت است. سومین گروه روایات به کراماتِ پس از شهادت حسین مربوط میشود مانند خونینرنگ شدن آسمان در روز عاشورا و بارشِ خاکستر و خون و گرفتگی خورشید؛ شیوَن همهٔ موجودات در خشکی و دریا و آسمان و فرشتگان و جِنّیان؛ و جاری شدن خون از زیر هر سنگ.[۲۹۵]
به نظر لئورا وچا ولیری سه گونه باور نسبت به حسین وجود دارد: آنهایی که عنصر گیتی شناسانه در آنها غالب است و «نور» در آنها نقش مهمی دارد، آنها که شخصیت آخرالزمانی دارند و آنهایی که حسین در آنها شخصیتی تاریخی دارد که برای محققان شناخته شدهاست، ولی در هالهای از معجزات قرار دارد که او را به جایگاهی فراانسانی بالا میبرد. بهباور ولیری در گروه اول که حاصل تأثیر باورهای ماوراءالطبیعی، خیلی قدیمیتر از اسلام و بسطدادهشده از سوی غُلاتِ شیعه است، حسین کارکردی در پیوند با دیگر اهل بیت دارد و کاملاً برابر برادرش حسن است.[۲۹۶]
داستانهایی که دربارهٔ حسین نقل میشود، از ابتدا تحت تأثیر جایگاه او بهعنوان امام شیعه و یکی از چهارده معصوم — که در جهانشناسی شیعه، ذاتی فراطبیعی به آنان اعطا شده — قرار داشت. بسیاری از داستانها از معجزات خونِ حسین و سر بریدهٔ سخنگوی او نشأت گرفتهاست؛ از جمله مکالمهٔ یک کشیش که موجب میشود یک کشیش بیزانسی در زمرهٔ بازیگران دربار یزید در تعزیه جای بگیرد. داستانها و نمادهای مربوط به حسین تحت تأثیر درونمایههای فرهنگ ایرانیِ قبل از اسلام نظیر خون سیاوش و انتقام اوست. همچنین لاله بهعنوان نمایندهٔ خون و رنج شهدا و نقش برجستهٔ اسب قهرمان؛ علاوه بر این در تضاد با حسین که ذاتی بهشتی دارد، قاتلان او اهریمن جلوه داده شده و بهصورت حیوان در میآیند و باور بر این است که انتقام آخرالزمانی، نسل آنها را عذاب خواهد داد. مخاطبان، مخصوصاً حکایتهایی در خصوص تولد حسین، سرنوشت غمبار او و برادرش حسن و معجزات مربوط به کشته شدن او و پیامدهایش را بسی احساساتبرانگیز مییابند. احادیث در خصوص حسین مکرراً منتشر میشد و محمدباقر مجلسی در کتاب خود بحارالانوار آنها را جمعآوری کردهاست
کنیهٔ حسین در تمام منابع اَبوعَبْدِالله آمده، اما نزد خواص، لقب ابوعلی را نیز داشتهاست. حسین بسیاری القاب دارد که با القاب حسن یکی است. حسین القاب خاصی مانند زَکیّ، طَیِّب، وَفیّ، سَیِّد، مُبارَک، نافِع، اَلدَّلیلُ عَلیٰ ذاتِاللّه، رشید، و اَلتّابِعُ لِمَرضاةِاللّه داشتهاست
در نهم محرم شمر به کربلا رسید.[۱۸۲] وی حامل فرمان ابن زیاد برای ابن سعد بود که اگر حسین تسلیم نشود، یا به وی حمله کند یا فرماندهی را به شمر واگذارد. شمر همچنین به این پیغام اضافه کرد که پیکر حسین بعد از کشته شدن، باید لگدکوب شود؛ چون یاغی و شورشی است. ابن سعد با شنیدن سخنان شمر، او را لعنت کرد و دشنام قرار داد[۱۸۳] که تمام تلاشهایش برای پایان دادنِ صلحآمیز مسئله را بیاثر کردهاست.[۱۸۴] ابن سعد میدانست که حسین به خاطر روحیهٔ خاصش تسلیم نخواهد شد.[۱۸۵] بهنوشتهٔ نجم حیدر، ابن زیاد به شمر اجازه داده بود تا در صورت سرپیچیِ ابن سعد از فرمان، او را بکشد و بهجای او سپاه را اداره کند[۱۸۶] و اجرای فرمان را بر عهده گیرد.[۱۸۷][۱۸۸] اما عمر بن سعد، خودش انجام فرمان را بر عهده گرفت.[۱۸۹]
صبح روز دهم محرم، حسین لشکریانش را که به روایت ابومخنف ۳۲ اسب سوار و ۴۰ پیاده بودند، آماده کرد.[۱۹۷] اما، به روایت محمد باقر سپاه متشکل از چهل و پنج سوار و صد نفر پیاده بود.[۱۹۸] سمت چپ سپاه را به حبیب بن مَظاهِر، سمت راست را به زهیر بن قین و پرچم را به عباس سپرد. وی همچنین دستور داد که دورتادور خیمهها، هیزم جمعآوری کنند و هیزمها را آتش بزنند.[۱۹۹][۲۰۰] خود نیز به خیمهای که قبلاً آماده کرده بود رفت و خود را معطّر به مشک نمود و نوره (داروی موبر) به سر و تن مالید و خود را شست. سپس در حالی که سوار بر اسب بود و قرآنی به دست داشت، مناجاتی زیبا با خداوند نمود. او به مردم کوفه نیز گفت که خدا ولی اوست و دین را محافظت خواهد کرد و جایگاه خانوادهاش و سخنان محمد را یادآوری کرد که وی و حسن را سرور جوانان بهشت خوانده بود. سپس از آنان خواست تا فکر کنند که آیا کشتن وی، مشروع است؟ سپس آنان را به خاطر اینکه پیشتر از وی خواسته بودند تا پیششان بیاید، سرزنش نمود و درخواست کرد تا اجازه دهند وی به یکی از سرزمینهای اسلامی برود که در آنجا امنیتش تأمین باشد.[۲۰۱] اما دوباره از او خواستند که تسلیم یزید شود. حسین در پاسخ گفت که هیچگاه خودش را همانند یک برده تسلیم نمیکند.[۲۰۲] او از اسب پیاده شد و دستور داد تا مهار اسب را ببندند؛ به نشانهٔ اینکه هرگز از معرکهٔ جنگ فرار نخواهد کرد.[۲۰۳] حر بن یزید ریاحی تحت تأثیر قرار گرفت و به سپاه حسین پیوست و کوفیان را بهخاطر خیانت به حسین سرزنش کرد. حر، سرانجام در میدان نبرد کشته شد.[۲۰۴] زهیر بن قین از مردم کوفه خواست که به حرف حسین گوش دهند، اما آنها با دشنام و تهدید پاسخ وی را دادند[۲۰۵] و سپس زهیر خواست که دستکم از کشتن حسین چشمپوشی کنند.[۲۰۶]
کوفیان شروع به تیراندازی نمودند. جنگ شروع شد. جناح راست سپاه کوفه به فرماندهی عَمرْو بن حَجّاج زُبَیْدی حمله برد، اما با مقاومت لشکر حسین مواجه شد و عقب نشست. عمرو دستور داد که لشکرش تن به نبردهای تن به تن درنداده و تنها از دور اقدام به تیراندازی کنند. جناح چپ سپاه کوفه به رهبری شمر حمله کرد و محاصرهای بینتیجه انجام داد و فرمانده سواران سپاه، از ابن سعد خواست که پیادهنظام و کمانداران را به کمک وی بفرستد. سواره نظام و ۵۰۰ کماندار این کار را انجام دادند. سواران لشکر حسین که پاهای اسبانشان قطع شده بود مجبور شدند پیاده بجنگند. حسین و هاشمیان تنها از جلو میتوانستند پیشروی داشته باشند و ابن سعد دستور داد که لشکریانش از همه جهات به سمت خیمههای حسین رفته تا آنها را خلع سلاح کنند. اما برخی از یاران حسین در میان خیمهها حرکت کرده و با آنها سرسختانه جنگیده و مقاومت کردند. ابن سعد دستور داد که خیمهها را آتش بزنند. در آغاز این کار به سود حسین شد، چون آتش باعث شد تا از ورود سپاهیان عمر بن سعد جلوگیری شود. شمر به سمت خیمههای زنان حسین پیش روی نمود و میخواست خیمهها را بسوزاند که همراهانش وی را سرزنش نمودند که شرمگین شد و از این کار منصرف شد.[۲۰۷][۲۰۸][۲۰۹]
در ظهر، حسین و یارانش نماز ظهر را به صورت نماز خُوف به جا آوردند. بعد از ظهر، سپاهیان حسین، به شدت تحت محاصره قرار گرفتند. سربازان حسین پیش رویش کشته میشدند و کشتار هاشمیان نیز که تا آن لحظه وارد میدان جنگ نشده بودند، شروع شد. اولین فرد هاشمی که کشته شد، علیاکبر، پسر حسین، بود. سپس پسران مسلم بن عقیل، پسران عبدالله بن جعفر، پسران عقیل و قاسم بن حسن کشته شدند. حسین جسم بیجان قاسم را به خیمههایش برد و در کنار دیگر قربانیان قرار داد.[۲۱۰][۲۱۱]
عباس در نبرد کربلا عَلَمدار سپاه حسین بود.[۲۱۲] شیخ مفید روایات مربوط به کشته شدن عباس را با روایات مربوط به حسین پیوند داده و میگوید که حسین و عباس در کنار هم در کنار رودخانه فرات پیشروی نمودند، اما عباس از حسین جدا و توسط دشمن محاصره شد. او شجاعانه جنگید و در مکانی که امروز مدفن وی در آنجا است، کشته شد.[۲۱۳]
در این هنگام، سپاهیان ابن زیاد به حسین بسیار نزدیک شده بودند. اما کسی جرئت نمیکرد علیه وی کاری کند.[۲۱۴] تا اینکه مالک بن نُسَیْر کِندی ضربتی به سر حسین زد[۲۱۵] و کلاهخودش از خون سرش پر شد. بخش حزنانگیز دیگر این لحظات، کشته شدن طفلی است که حسین وی را بر زانوانش قرار داده بود. بر طبق یعقوبی، این طفل، نوزاد بود. تیری گردن طفل را درید و حسین خون طفل را در کف دستانش جمع نمود و به آسمان ریخت و خشم خدا را برای بدکاران خواستار شد.[۲۱۶]
شمر با سپاهی به سمت حسین رفت، اما جرئت نکرد به وی حمله کند و تنها درگیری لفظی بین آن دو شکل گرفت. حسین که در آن زمان ۵۵ سال سن داشت و به اقتضای سنش نمیتوانست مداوم بجنگد، آمادهٔ جنگ شد. از یارانش، سه یا چهار تن بیشتر نمانده بودند که به سپاهیان ابن زیاد حمله برد. حسین که بیم داشت که پس از کشته شدن عریان در صحرا رها شود، چندین جامه پوشیده بود. اما بعد از کشته شدنش تمامی آن لباسها را غارت نموده و بدنش عریان در صحرای کربلا رها شد. ابن سعد نزدیک شده بود و زینب به او گفت: «ای عمر بن سعد، آیا اباعبدالله دارد کشته میشود و تو تنها ایستادهای و تماشا میکنی؟» اشک از چشمان ابن سعد جاری شد. حسین شجاعانه میجنگید و یعقوبی و چند منبع شیعی دیگر میگویند که حتی دهها تن را کشت. اما برخی منابع دیگر حاکی از آن هستند که سربازان ابن زیاد اگر میخواستند میتوانستند حسین را در جا بکشند.[۲۱۷] حسین وقتی به طرف فرات میرفت تا آب بنوشد، تیری به چانهاش یا گلویش خورد.[۲۱۸] بهگفتهٔ نجم حیدر، افراد لشکر یزید در کشتن حسین تردید داشتند و مایل نبودند مسئولیت کشتن حسین را برعهده گیرند.[۲۱۹] سرانجام حسین با آنکه برای آخرین بار دشمنان را از انتقام خدا بیم میداد، اما به او از ناحیه سر و بازو آسیب زدند و او بر صورت به زمین افتاد. سَنان بن اَنَس عَمرو نَخَعی به خولی بن یزید اَصبَحی دستور داد که سر حسین را از بدن جدا کند، اما وی متزلزل شد و نتوانست این کار را بکند. سنان ضربتی دیگر به حسین زد و سر او را جدا کرد و آن را به خولی داده تا سر را نزد ابن زیاد برد.[۲۲۰]
نبرد کربلا از صبح تا غروب روز دهم محرم ۶۱ ه.ق برابر با ۱۰ اکتبر ۶۸۰ م به طول انجامید.[۲۲۱] متیو پیرس قتلعام حسین و خانوادهاش را به عنوان شناخته شدهترین جفا در تاریخ تشیع توصیف میکند.[۲۲۲]
ده نفر داوطلب شدند که بر بدن پُرزخم حسین اسب بتازانند تا آخرین هتک حرمت را به وی کرده باشند. بعد از اینکه ابن سعد محل جنگ را ترک کرد، اسدیانِ روستای غاضِریه بدن بیسر حسین را بههمراه دیگر کشتگان، در همان محل وقوع کشتار دفن نمودند.[۲۲۳]
نبرد به پایان رسید و سربازان ابن زیاد لباسهای حسین، شمشیر و اثاثیهاش، گیاهان مخصوص خِضاب و رداهای یَمانیاش و همچنین زیورآلات و چادر زنان را غارت کردند. شمر میخواست علی بن حسین را که در یکی از خیمهها بیمار بود، بکشد. اما ابن سعد مانع شد.[۲۲۴] سن حسین را هنگام کشته شدن، ۵۶ سال و پنج ماه، ۵۷ سال و پنج ماه یا ۵۸ سال نوشتهاند. روز عاشورا را در تاریخ روز جمعه، شنبه، یکشنبه یا دوشنبه دانستهاند که در این میان روز جمعه صحیحتر به نظر میرسد. دوشنبه را ابوالْفَرَج اصفهانی از لحاظ تقویمی رد میکند. تاریخ کشته شدن حسین را نیز به غیر از ۱۰ محرم ۶۱، در ماه صفر یا سال ۶۰ نیز ذکر کردهاند.[۲۲۵]
پس از نبرد، بازماندهها و سر کشتگان سپاه حسین — که هفتاد و دو نفر بودند — ابتدا بهسوی ابن زیاد فرستاده شد که با آنها برخورد بدی داشت.[۲۲۶] این سرها را سپس، به دمشق بردند؛ ولیری در دانشنامهٔ اسلام بر این باور است که ابن زیاد و یزید برخورد متفاوتی در قبال سر حسین داشتند. ابن زیاد با زدن چوب به دندانهای حسین و شکستن چند دندانش به وی اهانت کرد؛ اما یزید بر طبق اکثر روایات، با احترام با سر حسین برخورد نمود و بهخاطر تعجیل ابن زیاد در کشتار حسین، ابراز تأسف کرد؛ تا آنجا که پسر سُمَیّه را نفرین کرد. یزید اذعان میداشت که اگر حسین نزد من آمده بود او را عفو مینمود. زنان و کودکان هاشمی را به کوفه و دمشق بردند. یزید ابتدا برخورد شدیدی با آنان نمود که به این برخورد شدید از سوی علی بن حسین و زینب پاسخ مشابهی داده شد. اما در انتها یزید با آنان با ملایمت برخورد نمود. زنان یزید نیز برای حسین و کشتگان گریه کردند. یزید برای جبران آنچه که از زنان هاشمی در کربلا دزدیده شده بود، به آنها اموالی داد. علی بن حسین، از اعدام رهایی یافت و یزید با ملایمت با وی رفتار نموده و چند روز پس از آن بههمراه زنان هاشمی و محافظان مورد اعتماد به مدینه بازگشت.[۲۲۷]
روایات در منابع اولیه، عموماً مسئولیت قتل حسین را به گردن ابن زیاد میاندازند و یزید را تبرئه میکنند. ویلفرد مادلونگ مینویسد حریص بودن ابن زیاد به قتل حسین از سوگند خوردنش دربارهٔ لگدمال کردن جسد حسین توسط اسبها هویدا میشود و این کینهٔ شدید از ماجرای اعتراض حسین به برادر خطاب کردن زیاد بن ابیه — پدر ابن زیاد — از سوی معاویه نشأت میگیرد. ویلفرد مادلونگ معتقد است که یزید مسئول اصلی قتل حسین است؛ چرا که وی میدانست که حسین حتی اگر موقتاً تسلیم شود، باز هم تهدیدی جدی برای خلافت یزید بهشمار میآید و گرچه در نهان خواستار قتل حسین بود، اما بهعنوان خلیفهٔ مسلمانان نمیتوانست این میل را بروز دهد. وی که از کینهٔ شدید ابن زیاد به حسین آگاه بود، طی نامهای به او هشدار میدهد که اگر حسین موفق به انجام کارش شود، ابن زیاد مجدداً به دوران بردگی اجدادش برمیگردد. یزید در نامهٔ خود، شدیداً به ابن زیاد توصیه میکند که مسلم بن عقیل را اعدام کند و او هم مشتاقانه این کار را انجام داد. یزید بعدها در ملاء عام، مسئولیت قتل حسین را به گردن ابن زیاد میانداخت و به همین سبب او خشمگین شد و از دستور یزید مبنی بر حمله به عبدالله بن زبیر در مکه سر باز زد.[۲۲۸]
کوفیان بلافاصله پس از نبرد کربلا بسیار پشیمان شدند و قیامهایی نظیر قیام تَوّابین و قیام مختار این مسئله را تأیید میکند.[۲۲۹] نخستین قیامی که به نیّتِ توبه و خونخواهی حسین بن علی رخ داد، نهضت توابین به رهبری سلیمان بن صرد خزاعی و با شعار یا لَثاراتِ الْحُسَین (ای صاحبان خون حسین) بود. سپاه توابین از لشکر امویان شکست خورد و اغلب رهبرانش کشته شدند و باقیماندهٔ سپاه به مختار ثقفی پیوستند.[۲۳۰] مختار پس از بهدست گرفتن کنترل کوفه، افراد دخیل در کشته شدن حسین را کشت.[۲۳۱] در نیمهٔ نخست سدهٔ دوم هجری زید بن علی (ف. ۱۲۲ ه.ق)، فرزند علی بن حسین، با شعار خونخواهی حسین بن علی و مقابله با ظلم امویان در کوفه قیام کرد. البته امامان شیعه در این قیامها شرکت نداشتند و حتی شیعیان را از هواداری زید بن علی برحذر داشتند. پس از زید، فرزندانش راه وی را ادامه دادند. بدین ترتیب، زنجیرهای از قیامها علیه امویان شکل گرفت که موجب تضعیف امویان شد و ابومسلم خراسانی با بهرهبرداری از این فضا، جنبش سیاهجامگان را برانگیخت، که منجر به سقوط امویان شد.[۲۳۲]
به گزارش خبرآنلاین به نقل از سایت جماران، دکتر سید محمد رضا بهشتی استاد فلسفه دانشگاه تهران و فرزند دکتر بهشتی در مراسم شب تاسوعای حسینی مجمع دینی احیای فضیلت که در مدرسه رشد چیذر برگزار شد؛ درباره قیام عاشورا سخنرانی کرد. خلاصه سخنان وی را در ادامه می خوانید.
* در یک کار پژوهشی که با مجموعه ای از دوستان انجام می دادیم مطالعاتی در زمینه تاریخ و کلام اسلامی در 3 قرن نخست داشتم و با نهضت های اسلامی در سده های نخست آشنایی پیدا کردم. وقایع بزرگی که از تأثیرات قابل توجهی برخوردار بودند. در این 3 قرن ده ها قیام کامیاب و ناکامیاب با جمعیت های بزرگ شکل گرفته، قیام هایی با یا جمعیت های بزرگ و علیه ستم پیشگان که گاهی هم با حوادث خونین دلخراشی همراه بوده است. تنها کسانی ممکن است به این رخدادها توجه کنند که در کاوش های تاریخی آن را دنبال می کنند.
* برای من جای شگفتی بود؛ این قیام ها ابعاد عظیمی که داشتند - گاهی بیش از 100 هزار نفر آن ها حضور داشتند و در گستره وسیعی اتفاق می افتاد - اما عجیب است که جز برای پژوهشگران تاریخی چیزی باقی نگداشتند. و عجیب تر آن که حادثه کربلا که شاید به لحاظ کمی قابل قیاس با آن ها نبوده و بلکه یک برخورد نظامی بین جمعی بزرگ با جمعی کوچک بوده، با این ابعاد این چنین ماندگار شده است.
چه ویژگی در قیام عاشورا نهفته که آن را ممتاز کرده است؟
* طوری که این قیام محدوده های زمانی و جغرافیایی را درنوردیده و خودش را به این زمان و این جمع رسانده است. هر چه قیاس کنید می بینید خیلی چیزها در قیام های دیگر هم بوده است مانند افراد حق طلب، شریف و بزرگ که علاوه بر از دست دادن جان خود، بستگان و یارانشان را از دست دادند و بعضا هم به نحو فجیعی این اتفاق افتاده است. با این حال آن ها از صفحه ی روزگار محو شده اند یا لااقل در افکار عمومی جامعه اسلامی از خود اثر ماندگاری به جا نگذاشته اند. آن ها در دایره جغرافیایی خاص خود محدود ماندند و در سایر مناظق بازتابی پیدا نکردند؛ آن هم با حوزه فرهنگی محدود.
* عجیب است کربلا در محدوده خود محصور نمی ماند؛ اولا در کل عالم اسلام فراگیر می شود و ثانیا می تواند پا را فراتر از جغرافیای اسلامی بگذارد و توجه کسانی را جلب کند که بیرون از این دایره فرهنگی هستند.
* به لحاظ زمانی هم این قیام همین گونه است، انگار خصوصیتی دارد که قیام های دیگر ندارند؛ خود را نو به نو در زمان نگه می دارد. گویی زایشی جدید دارد. هر سال در تقویم به یک روز می رسیم که به نام یک واقعه ای است. بازگشت ها علی القاعده تکرار گذشته هستند از چیزی که سپری شده است. اما این جا فراتر از عود ما با یک اعاده روبروییم. اعاده تکرار نیست، من و شما در آن حضور داریم و با ماست که اعاده می شود. جالب است با گذر زمان اعاده شدن ها به تناسب زمانه، فرهنگ و فضایی که در آن اعاده می شود، زایشی متفاوت با گذشته دارد. محرم امسال با گذشته فرق دارد به شرطی که فقط عود نباشد و اعاده باشد؛ این چنین با حضور من و شما زنده می شود. تکرار، تکرار ملال آور نیست و اعاده ها غیر از عودها هستند. در عید هم همین طور است؛ از این جهت که اعاده می شود. با حضور من و شماست که عید، عید می شود. چون این وقایع اعاده می شوند، تجربه ی زیسته ی من و شما هستند.
* اقامه کردن یعنی برپا داشتن و این ورای خواندن است. واقعه نماز اتفاق می افتد، نماز من و شما اتفاق می افتد، نماز با ما برپا می شود، صلاة است که پا می گیرد. چقدر تعبیر در این جا بلند است. در جماعت فارغ از این که جمع چه جمعی است و کسی که پیش افتاده کیست، بنظر من آن چه که باید ما ارزشش را دریابیم این است که با حضور ما نماز اقامه می شود و اقامه خود نماز مهم تر از این است که با چه کسانی اقامه می شود یا چه کسی جلو ایستاده است.
* من و شمایی که اعاده می کنیم در حال دگرگونی هستیم؛ پس هر اعاده ای یک نو شدن و یک از نو احیا شدن است. ما در تار و پود این اعاده تنیده شدیم. عاشورا واقعه ای نیست که پیش چشم من و شما به نمایش بگذارند و ما از بیرون تماشاگر آن باشیم؛ این نیست بلکه ما در تار و پود عاشورا تنیده شدیم. عاشورا برای ما اعاده ای است که در آن حیات را می یابیم. شمایید که با شما حادثه ی کربلا حادث می شود و نو به نو رخ می دهد. این واقعه با حضور ما و حضور نسل ها و عصرها خود را زنده می دارد. برد این حادثه عجیب است، چرا که می تواند محدوده های مکانی و زمانی را در نوردد. آن چه که این قیام را متمایز می کند، به نظرم خلوصی است که در این قیام است. ما با یک جور ناب بودن در این حرکت مواجهیم، این حرکت شفاف است. طوری که می تواند حجاب ها را درنوردد و پیام خود را به آیندگان برساند.
تلاش هایی برای مخدوش کردن چهره قیام عاشورا که کارگر نیفتاد
* بسیار تلاش شد که چهره این قیام مخدوش شود. مگر نگفتند حسین (ع) خارجی بود؟ مگر نگفتند دیگران را به فتنه انداخته؟ مگر نگفتند حسین (ع) می خواست قدرت را در دست بگیرد؟ مگر نگفتند آدم ساده دل و ساده بینی بود و به رغم آن که سابقه پدر و برادرش را می دانست، فریب مردم را خورد و این اتفاق ثمره این ساده دلی بود؟ مگر در زمان حرکت و پیش از آن نبودند عده ای که برخی از آن خیرخواه هم بودند و می خواستند حسین (ع) را از این حرکت منصرف کنند؟ مگر نگفتند حسین (ع) آدم لجوجی بود؟ چرا این همه تلاش برای مخدوش کردن چهره این قیام کارگر نیفتاد؟ چرا به رغم این همه تلاش برای خاموش کردن این شعله، بر پا ماند و روشن تر شد؟ چون ناب بود.
* این دعوت، دعوتی به سمت حیات بود. حیات از فرو روفتن در روزمرگی و دلمردگی. حیاتی که بیدار کننده و زنده است و این قیام پاسخی به این ندا بود. نه فقط آن چه که به زبان و ظاهر گفته شود یا در ظاهر عبادات بازتاب پیدا کند. کسانی که در این قیام حضور پیدا کردند، با تمام وجودشان به این ندا پاسخ گفتند. آن که می خواهد با تمام وجود لبیک بگوید، ممکن است زبان او نچرخد. لبیک را کسی باید بگوید که پاک و خالص است. کسانی که در قیام مشارکت کردند، یا تمام وجود حضور پیدا کردند. از آسایششان گذشتند.
* امام حسین (ع) املاک و امکانات داشت، مهم تر از آن احترام داشت اما آسایش خود ار پشت سر گذاشت و آمد، مالش را گذاشت و آمد، جانش را در کف دست گذاشت و آمد. پاک بازی که می گویند این است. چقدر امام حسین (ع) تلاش کرد خلوص این حرکت تا لحظه آخر باقی بماند. حتی عصبیت قبیله ای اعراب آن زمان اجازه نمی داد حسین (ع) با عده ای کمی برود و شهید شود اما حضرت نمی خواست با قبیله برود چرا که آن زمان حرکت قبیله ای می شد. حسین (ع) تلاشش بر این بود که این حرکت به نزاع بین بنی امیه و بنی هاشم تبدیل نشود. این مهاجرت الی الله است و آدم خالص و ناب می خواهد. این انتخابی آگاهانه است؛ امام حسین (ع) این قیام را از قبیله گرایی، مال و مقام تهی کرد.
* این جا سبقت در ایمان است، نه مال و مقام. هدف وسیله را توجیه نمی کند. متعجبم از کسانی که به اسم دین و برای رسیدن به یک هدف مقدس از وسیله ای استفاده می کنند که با روح دین در تناقض است. با نردبان خلاف نمی توان به پشت بام حقیقت رسید. اگر خلاف اول انجام شد برای اصلاح آن هزار خلاف دیگر انجام می شود و حسین (ع) به این سمت قدم برنمی دارد. پالایش نهایی در شب آخر است. می گوید هر کس که می خواهد برود، این ها با من کار دارند، نه شما. ای بسا اگر بروید به شما جایزه هم بدهند. در تاریخ داریم کسی که آن شب می رود و حتی کسی که بعد از نماز ظهر عاشورا می رود. حسین (ع) بیعتش را بر می دارد. نزدیک بودن، آشنا، دوست و فامیل بودن و... هیچ کدام از این ها نیست. این حرکت از تمام شائبه ها پاک می شود. افراد باید پاک شوند تا بتوانند چنین تأثیری در تاریخ بگذارند؛ به تعبیر شاعر "زین باده می خواهی برو اول تنک چون شیشه شو".