حسام الدین شفیعیان

وبلاگ رسمی و شخصی حسام الدین شفیعیان

حسام الدین شفیعیان

وبلاگ رسمی و شخصی حسام الدین شفیعیان

یوحنا ۱۰‏:‏۱‏-‏۴۲

۱۰  ‏«حقیقتاً به شما می‌گویم،‏ کسی که از در به آغلِ گوسفندان وارد نشود،‏ بلکه بالا رفته،‏ از راهی دیگر وارد شود،‏ دزد و غارتگر است.‏ ۲  اما کسی که از در وارد شود،‏ شبان گوسفندان است.‏ ۳  دربان در را به روی او باز می‌کند و گوسفندان به صدای او گوش فرا می‌دهند.‏ او گوسفندان خود را با نام صدا می‌زند و آن‌ها را از آغل به بیرون راهنمایی می‌کند.‏ ۴  وقتی همهٔ گوسفندانِ خود را بیرون آوَرْد،‏ پیشاپیش آن‌ها می‌رود و گوسفندان او را دنبال می‌کنند؛‏ زیرا صدای او را می‌شناسند.‏ ۵  گوسفندان به هیچ وجه غریبه را دنبال نمی‌کنند،‏ بلکه از او می‌گریزند؛‏ زیرا صدای غریبه‌ها را نمی‌شناسند.‏» ۶  عیسی این تشبیه را برایشان به کار برد،‏ اما آنان مفهوم سخنانش را درک نکردند.‏۷  پس عیسی به ایشان گفت:‏ «حقیقتاً به شما می‌گویم،‏ من برای گوسفندان در هستم.‏ ۸  همهٔ کسانی که به جای من آمده‌اند،‏* دزد و غارتگرند و گوسفندان به صدای آنان گوش نداده‌اند.‏ ۹  من در هستم؛‏ هر که از طریق من وارد شود،‏ نجات یافته،‏ داخل و خارج خواهد شد و چراگاه خواهد یافت.‏ ۱۰  دزد نمی‌آید مگر برای دزدیدن،‏ کشتن و نابود کردن.‏ من آمده‌ام تا مردم حیات داشته باشند و از آن به‌وفور برخوردار شوند.‏ ۱۱  من شبان نیکو هستم؛‏ شبان نیکو جانش را برای گوسفندان می‌دهد.‏ ۱۲  مزدبگیری که شبان نیست و گوسفندان به او تعلّق ندارند،‏ وقتی می‌بیند که گرگ می‌آید،‏ گوسفندان را رها کرده،‏ می‌گریزد.‏ آنگاه گرگ برخی را می‌گیرد و بقیه را پراکنده می‌سازد.‏ ۱۳  مزدبگیر می‌گریزد؛‏ زیرا برای دستمزد کار می‌کند و به فکر گوسفندان نیست.‏ ۱۴  من شبان نیکو هستم.‏ من گوسفندان خود را می‌شناسم و گوسفندانم مرا می‌شناسند؛‏ ۱۵  همان طور که پدر مرا می‌شناسد و من پدر را می‌شناسم.‏ همچنین من جانم را برای گوسفندان می‌دهم.‏۱۶  ‏«من گوسفندانی دیگر نیز دارم که از این آغل نیستند.‏ آن‌ها را نیز باید بیاورم و آن‌ها به صدای من گوش فراخواهند داد و آن‌ها یک گله خواهند شد و یک شبان خواهند داشت.‏ ۱۷  پدر،‏ مرا دوست دارد؛‏ زیرا که من جان خود را می‌دهم تا آن را بازیابم.‏ ۱۸  هیچ کس جان مرا از من نمی‌گیرد،‏ بلکه من به میل خود آن را فدا می‌کنم.‏ اختیار دارم آن را فدا کنم و اختیار دارم آن را بازیابم.‏ این حکم را از پدرم گرفته‌ام.‏»‏۱۹  به دلیل این سخنان،‏ بار دیگر میان یهودیان دودستگی به وجود آمد.‏ ۲۰  بسیاری از آنان می‌گفتند:‏ «او دیو دارد و عقل خود را از دست داده است.‏ چرا به سخنان او گوش می‌دهید؟‏» ۲۱  برخی دیگر گفتند:‏ «این گفته‌های مردی دیوزده نیست.‏ مگر دیو می‌تواند چشمان نابینایان را باز کند؟‏»‏۲۲  در آن زمان،‏ عید وقف* در اورشلیم برگزار می‌شد.‏ زمستان بود ۲۳  و عیسی در محوطهٔ معبد در ایوان سلیمان قدم می‌زد.‏ ۲۴  آنگاه یهودیان گرد او جمع شدند و گفتند:‏ «تا به کِی ما را در شک نگاه می‌داری؟‏ اگر مسیح هستی صریحاً به ما بگو.‏» ۲۵  عیسی به آنان پاسخ داد:‏ «من به شما گفتم،‏ اما شما باور نمی‌کنید.‏ کارهایی که به نام پدرم انجام می‌دهم،‏ در مورد من شهادت می‌دهد.‏ ۲۶  اما شما باور نمی‌کنید؛‏ زیرا گوسفندان من نیستید.‏ ۲۷  گوسفندان من به صدای من گوش فرا می‌دهند و من آن‌ها را می‌شناسم و آن‌ها به دنبال من می‌آیند.‏ ۲۸  من به آن‌ها زندگی جاودان می‌بخشم.‏ آن‌ها هیچ گاه نابود نخواهند شد و هیچ کس آن‌ها را از دست من نخواهد ربود.‏ ۲۹  آن‌هایی که پدر به من عطا کرده است،‏ باارزش‌تر از هر چیز دیگرند و هیچ کس نمی‌تواند آن‌ها را از دست پدر برباید.‏ ۳۰  من و پدر یک* هستیم.‏»‏۳۱  بار دیگر یهودیان سنگ برداشتند تا او را سنگسار کنند.‏ ۳۲  عیسی در مقابل به آنان گفت:‏ «من از طرف پدر اعمال نیکوی بسیاری برای شما آشکار ساختم.‏ برای کدام یک از این اعمال مرا سنگسار می‌کنید؟‏» ۳۳  یهودیان در جواب به او گفتند:‏ «تو را به دلیل عمل نیکو سنگسار نمی‌کنیم؛‏ بلکه به دلیل کفرگویی سنگسار می‌کنیم؛‏ زیرا انسان هستی و خود را یک خدا می‌خوانی.‏» ۳۴  عیسی در جواب به آنان گفت:‏ «آیا در شریعت شما نوشته نشده است:‏ ‹من گفتم،‏ «شما خدایان* هستید»›؟‏ ۳۵  اگر خدا در کلامش آنان را که محکوم شده‌اند،‏ ‹خدایان› خواند–‏و غیرممکن است که نوشته‌های مقدّس از اعتبار ساقط شود–‏ ۳۶  پس چگونه به من که پدر مرا تقدیس نموده و به دنیا فرستاده است،‏ می‌گویید:‏ ‹کفر می‌گویی›؟‏ آیا چون گفتم،‏ ‹پسر خدا هستم›؟‏ ۳۷  اگر من کارهای پدرم را انجام نمی‌دهم،‏ سخن مرا باور مکنید.‏ ۳۸  اما اگر آن‌ها را انجام می‌دهم،‏ حتی اگر سخن مرا باور نمی‌کنید،‏ لااقل به آن کارها ایمان بیاورید تا بفهمید و همچنان باور داشته باشید که پدر در اتحاد با من است و من در اتحاد با پدر هستم.‏» ۳۹  پس آنان بار دیگر سعی کردند عیسی را گرفتار کنند،‏ اما او از دستشان گریخت.‏۴۰  عیسی دوباره به آن سوی رود اردن،‏ به محلّی که یحیی در ابتدا تعمید می‌داد،‏ رفت و آنجا ماند.‏ ۴۱  مردمی بسیار نزد او آمدند و گفتند:‏ «یحیی یک معجزه هم به ظهور نرساند،‏ اما هر چه در مورد این مرد گفت،‏ درست بود.‏» ۴۲  بسیاری در آنجا به عیسی ایمان آوردند.‏

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد