حسام الدین شفیعیان

وبلاگ رسمی و شخصی حسام الدین شفیعیان

حسام الدین شفیعیان

وبلاگ رسمی و شخصی حسام الدین شفیعیان

یوحنا ۷‏:‏۱‏-‏۵۲

۷  بعد از این امور،‏ عیسی همچنان به سفر خود در جلیل ادامه داد.‏ او نمی‌خواست به یهودیه برود،‏ چون یهودیان قصد داشتند او را بکشند.‏ ۲  اما عید خیمه‌ها که از اعیاد یهودی بود،‏ نزدیک بود.‏ ۳  پس برادرانش به او گفتند:‏ «اینجا را ترک کن و به یهودیه برو تا شاگردانت نیز کارهای تو را ببینند؛‏ ۴  زیرا آن که می‌خواهد شناخته شود،‏ در پنهان کاری نمی‌کند.‏ حال تو که این کارها را می‌کنی،‏ خودت را به دنیا نشان بده.‏» ۵  در واقع برادرانش به او ایمان نیاورده بودند.‏ ۶  پس عیسی به آنان گفت:‏ «وقت من هنوز نرسیده است،‏ اما برای شما هر زمانی مناسب است.‏ ۷  دلیلی ندارد که دنیا از شما نفرت داشته باشد،‏ اما از من نفرت دارد؛‏ زیرا من در مورد آن شهادت می‌دهم که اعمالش شریر است.‏ ۸  شما برای عید بروید؛‏ من اکنون برای این عید نمی‌آیم؛‏ زیرا وقت من هنوز کاملاً نرسیده است.‏» ۹  عیسی این سخنان را به آنان گفت و در جلیل ماند.‏۱۰  اما وقتی برادرانش برای عید رفتند،‏ او نیز به آنجا رفت؛‏ البته نه آشکارا،‏ بلکه در خفا.‏ ۱۱  از این رو،‏ یهودیان هنگام عید به دنبال او می‌گشتند و می‌گفتند:‏ «آن مرد کجاست؟‏» ۱۲  مردم بین خود در مورد او صحبت‌های بسیاری می‌کردند.‏ برخی می‌گفتند:‏ «او مرد خوبی است.‏» برخی دیگر می‌گفتند:‏ «خیر،‏ او مردم را گمراه می‌کند.‏» ۱۳  البته،‏ به دلیل ترس از یهودیان،‏* هیچ کس آشکارا در مورد او صحبت نمی‌کرد.‏۱۴  نیمی از ایّام عید گذشته بود.‏ آنگاه عیسی به معبد رفت و به تعلیم دادن پرداخت.‏ ۱۵  یهودیان با تعجب می‌گفتند:‏ «چطور این مرد که در مدارس دینی* آموزش ندیده است،‏ چنین دانشی از نوشته‌های مقدّس* دارد؟‏» ۱۶  عیسی در جواب به آنان گفت:‏ «آنچه من تعلیم می‌دهم از من نیست،‏ بلکه از کسی است که مرا فرستاده است.‏ ۱۷  کسی که بخواهد خواست او را به جا آورد،‏ خواهد دانست که آیا این تعالیم از خداست یا این که من از خودم می‌گویم.‏ ۱۸  هر که از خود سخن می‌گوید،‏ جلال خود را می‌طلبد؛‏ اما هر که جلال کسی را می‌طلبد که او را فرستاده است،‏ راست می‌گوید و در او هیچ ناراستی نیست.‏ ۱۹  آیا موسی شریعت را به شما نداد؟‏ اما حتی یکی از شما هم به آن عمل نمی‌کند.‏ چرا می‌خواهید مرا بکشید؟‏» ۲۰  مردم پاسخ دادند:‏ «تو دیو داری.‏ چه کسی می‌خواهد تو را بکشد؟‏» ۲۱  عیسی در پاسخ به آنان گفت:‏ «من فقط یک کار در روز سَبَّت* کردم و شما از آن متعجب شده‌اید.‏ ۲۲  پس به این نکته توجه کنید:‏ موسی قانون ختنه را به شما داد–‏البته این قانون از زمان موسی نبود،‏ بلکه از زمان پدران او بود–‏و شما بر این اساس پسران را در روز سَبَّت ختنه می‌کنید.‏ ۲۳  اگر پسران در روز سَبَّت ختنه می‌شوند تا شریعت موسی شکسته نشود،‏ چرا از من که مردی را در روز سَبَّت کاملاً تندرست ساختم،‏ به‌شدّت خشمگین هستید؟‏ ۲۴  دیگر از روی ظاهر داوری مکنید،‏ بلکه عادلانه داوری کنید.‏»‏۲۵  شماری از ساکنان اورشلیم گفتند:‏ «آیا این همان مردی نیست که قصد کشتنش را دارند؟‏ ۲۶  نگاه کنید!‏ با این حال،‏ در مقابل همگان صحبت می‌کند و چیزی به او نمی‌گویند!‏ آیا ممکن است که سران قوم دریافته باشند که او واقعاً همان مسیح است؟‏ ۲۷  اما ما می‌دانیم این مرد از کجاست؛‏ حال آن که وقتی مسیح بیاید،‏ هیچ کس نخواهد دانست که از کجاست.‏» ۲۸  سپس عیسی هنگامی که در معبد آموزش می‌داد،‏ با صدای بلند گفت:‏ «شما مرا می‌شناسید و می‌دانید که از کجا آمده‌ام.‏ اما من خودسرانه نیامده‌ام،‏ بلکه به‌راستی کسی هست که مرا فرستاد و شما او را نمی‌شناسید.‏ ۲۹  من او را می‌شناسم؛‏ زیرا نمایندهٔ او هستم و اوست که مرا فرستاد.‏» ۳۰  پس در صدد برآمدند که او را گرفتار سازند،‏ اما هیچ کس دست بر او دراز نکرد؛‏ زیرا وقت او هنوز نرسیده بود.‏ ۳۱  با این حال،‏ بسیاری از مردم به او ایمان آوردند و می‌گفتند:‏ «وقتی مسیح بیاید،‏ آیا معجزاتی* بیش از این مرد به ظهور خواهد رساند؟‏»‏۳۲  فَریسیان شنیدند که چنین سخنانی در مورد او بین مردم پیچیده است.‏ پس سران کاهنان و فَریسیان برای گرفتار ساختن* او مأمورانی* فرستادند.‏ ۳۳  آنگاه عیسی گفت:‏ «من اندکی بیشتر با شما خواهم بود.‏ سپس نزد او که مرا فرستاد،‏ می‌روم.‏ ۳۴  شما مرا خواهید جست،‏ اما نخواهید یافت و جایی که من هستم،‏ شما نمی‌توانید بیایید.‏» ۳۵  پس یهودیان در میان خود گفتند:‏ «این مرد کجا می‌خواهد برود که ما او را نخواهیم یافت؟‏ آیا می‌خواهد نزد یهودیانی که در میان یونانیان پراکنده‌اند،‏ برود و به یونانیان تعلیم دهد؟‏ ۳۶  منظور او چیست که می‌گوید:‏ ‹مرا خواهید جست،‏ اما نخواهید یافت و جایی که من هستم،‏ شما نمی‌توانید بیایید›؟‏»‏۳۷  در آخرین روزِ ایّام عید که روز بزرگ عید بود،‏ عیسی برخاست و با صدای بلند گفت:‏ «اگر کسی تشنه است،‏ نزد من بیاید و بنوشد.‏ ۳۸  هر که به من ایمان آوَرَد،‏ همان طور که در نوشته‌های مقدّس آمده است:‏ ‹از اعماق وجودش نهرهای آبِ زنده روان خواهد شد.‏›» ۳۹  اما او این را در مورد روحی گفت که به‌زودی به کسانی داده می‌شد که به او ایمان می‌آوردند؛‏ زیرا تا آن زمان روح عطا نشده بود،‏ چون عیسی هنوز جلال نیافته بود.‏ ۴۰  شماری از میان جمعیت که این سخنان را شنیدند،‏ می‌گفتند:‏ «او به‌راستی همان پیامبر موعود است.‏» ۴۱  برخی دیگر می‌گفتند:‏ «او مسیح است.‏» اما عده‌ای می‌گفتند:‏ «مگر مسیح از جلیل ظهور می‌کند؟‏ ۴۲  مگر نوشته‌های مقدّس نمی‌گوید که مسیح از نسل داوود است؟‏ مگر نمی‌گوید که از بیت‌لِحِم،‏ همان روستایی که داوود در آن زندگی می‌کرد،‏ می‌آید؟‏» ۴۳  پس در مورد او میان جمعیت دودستگی به وجود آمد.‏ ۴۴  برخی از آنان نیز می‌خواستند او را گرفتار کنند،‏* اما هیچ کس دست بر او دراز نکرد.‏۴۵  وقتی مأموران بازگشتند،‏ سران کاهنان و فَریسیان از آنان پرسیدند:‏ «چرا او را به اینجا نیاوردید؟‏» ۴۶  مأموران پاسخ دادند:‏ «هرگز کسی همچون این مرد سخن نگفته است.‏» ۴۷  فَریسیان در جواب گفتند:‏ «آیا شما هم گمراه شده‌اید؟‏ ۴۸  آیا کسی از سران قوم یا فَریسیان به او ایمان آورده است؟‏ ۴۹  اما این مردمی که شریعت را نمی‌دانند،‏ مردمی لعنت‌شده‌اند.‏» ۵۰  نیقودیموس که پیش از این نزد عیسی رفته بود و یکی از فَریسیان بود،‏ به آنان گفت:‏ ۵۱  ‏«طبق شریعتمان،‏ اگر بخواهیم کسی را محکوم کنیم،‏ باید نخست سخن او را بشنویم تا معلوم شود که چه کار می‌کند.‏ آیا این طور نیست؟‏» ۵۲  آنان در جواب به او گفتند:‏ «مگر تو هم جلیلی هستی؟‏ تحقیق کن و ببین که هیچ پیامبری از جلیل بر نمی‌خیزد.‏»‏

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد