حیات من حیات دیگریست اگر حیات زندگی خود برایتان مهم هست.حیات زندگی یک انسان دیگر یک حیوان یک گل و... برایتان مهم خواهد بود زیرا حیات یک انسان مثال حیات کل بشریت هست.پس سعی در دادن حیات بهتر به دیگری یعنی من دوست ندارم دیگری حیاتش متوقف شود.یا کاری کنم که حیات دیگری به خطر بیفتد.زیرا جان او مشابه جان منست درد او درد منست.زنجیره انسانی یعنی من دوست دارم بهترینها و آنچه دارم در شیرینی کام دیگری هم باشد وسعت خوبی فکر ما یعنی زندگی در جهانی که دیگری هم از ان کامش شیرین باشد.درد نکشد زیرا درد او درد منست زیرا مشابه درد او را من حس میکنم.تحقیر دیگری یعنی آن درد در درون من هم جاری خواهد شد.پس چرا به دیگری دردی را اضافه کنم با آنکه میتوانم به دیگری خوبی هدیه دهم.و او را پیشرفت دهم.اگر خوب فکر میکنم. اگر جوینده آن به خوب فکر کردن من در او ماحصل شود.او هم در آن چه میخواهد پیشرفت کند تا من از اینکه انسان دیگری لبخند میزند من هم شاد شوم.حیات دیگری عین حیات زندگی منست.بازخوردش در من هم هست.غم او غم منست.و شادی او شادی من و چه عالی که در جهانی از خوبی باشیم.تا خدا درهای رحمتش و محبت را درما یابد و به آن که این بشریت همان احسن الخالقین هست که در خلقت ما بود را به رحمت های بسیار افزایش دهد.زیرا خدا مهربانیست.و مهربانی ما را نسبت به هم بسیار دوست دارد.یک انسان خوب فکر منفی را درونش میخشکاند و در آن کاسه وجودی خود را از گوهر بهترینها پر کند. زیرا این سیاهی اول خود او را در حسد در رنج میبرد ولی انسانی که شکوفایی نهال محبت را کاشته رنج نمیبرد و خود به ارامش اول میرسد و بعد دیگری را به آن ارامش دعوت میکند.